آزادی، عدالت، برابری، صلح، توسعه و رفاه

عنصر هویت؛ تقابل و تعامل گفتمان رسمی و گفتمان تمدنی در افغانستان

12 ثور 1403
8 دقیقه
عنصر هویت؛ تقابل و تعامل گفتمان رسمی و گفتمان تمدنی در افغانستان

متن کامل سخنرانی محترم عبدالحی خراسانی در همایش افتتاح «کانون آزادی و توسعه» و همایش «افغانستان به کدام‌سو می‌رو: ارزیابی وضعیت سیاسی، امنیتی و حقوق‌بشری» در تالار سنای دانشگاه لندن، شنبه ۲۰ اپریل ۲۰۲۴.

بسم الله الرحمن الرحیم
به‌نام خداوند جان‌آفرین
حکیم سخن در زبان‌آفرین
نخست افتتاح «کانون آزادی و توسعه» را به جمع فرهیخته، دانشمند و متخصص نهاد آزادی و توسعه صمیمانه تبریک عرض نموده و برای ریاست دوره‌یی دکتر رحیمی موفقیت مزید از بارگاه یزدان متعال تمنا دارم.
«عنصر هویت، تقابل و تعامل بین گفتمان رسمی و گفتمان تمدنی در افغانستان» عنوان سخنرانی‌ام در این همایش است.
من در این سال‌ها همواره با یک سوال اساسی و مکرر روبه‌رو بوده‌ام که به تکرار پرسیده‌اند: آیا مشکل ما تنها همین بحث هویت سیاسی و تمدنی است؟
پاسخ من همواره این بوده است و می‌باشد: که بلی، علت‌العلل بحران لاینحل هویت سیاسی افغانستان که مانع ثبات و استحکام و امنیت شده است؛ همین معادله‌ی غلط انکار هویت تمدنی و تجویز هویت قومی می‌باشد.
زیرا سیاستگذاری و استمرار مشی این استراتیژی، تمام ظرفیت‌ها، انرژی و زمان را بیهوده هدر داده است.
ما در افغانستان دو گفتمان داریم:
1. گفتمان رسمی.
2. گفتمان تمدنی.
۱-گفتمان رسمی
گفتمان رسمی گفتمان قوم محور است که تمام ارکان، نماد‌ها و عناصر اصلی آن در محور هویت قومی تعریف می‌شود. لاجرم:
خشتی اول چو «نهاد» معمار کج
تا ثریا «رفته است»دیوار کج
هرچند مؤسس کشور افغانستان امیر عبدالرحمن خان از شمار فرمانروایان پارسی‌زبان به‌حساب می‌آید و زبان دربار و اداره در زمان او رسماً و عملاً زبان فارسی/دری بود. اما به‌حکم نام و اقتضای واحد سیاسی جدید، مشی راهبردی حاکمان بعد از او به‌طرف ایجاد و تثبیت گام به‌گام سیاست قومی حرکت می‌نماید.
نخستین گام ها در زمان امیر حبیب الله با نگارش نصاب رسمی معارف آغاز می‌گردد اما در زمان امان الله خان بود که در واقع معادله مشی راهبردی هویت قومی در کشور اجرایی گردید.
مشکل در کاپی برداری ناسیونالیسم نبود، بلکه در اتخاذ ناسیونالیسم قومی به‌جای ناسیونالیسم ملی بود.
اشتباه امان الله خان در این بود که ملت‌سازی را بر مبنای ناسیونالیسم قومی بنا نهاد در حالی‌که افغانستان به‌دلیل تنوع و تکثر هویت‌های متنوع؛ مستعد ناسیونالیسم فرهنگی/تمدنی یا ملی بود.
او با همکاری نظریه پرداز و تئوریسین ناسیونالیسم افغانی«محمود طرزی» خود را در چاه قومیت انداخت و از عناصر مهم تمدن خراسان فاصله گرفت و لهذا در همان چاه قومیت سرانجام سقوط کرد.
عدم انتخاب زبان و فرهنگ فارسی به‌عنوان اصلی‌ترین عنصر ناسیونالیسم ملی، مطرح نمودن زبان افغانی، فرمان نظامنامه‌ی ناقلین و پرهیز از نام و هویت خراسان از اشتباهات مرگبار امان الله خان به‌حساب می‌آید.
اتخاذ استراتژی قومی، اقدام مصیبت‌بار و انقطاع جبران‌ناپذیر ما از تاریخ و تمدن بود.
از آنجا که هویت سیاسی جدید نیازمند: تدوین تاریخ، تعریف جغرافیا، ایجاد نماد‌های ملی، فرهنگ رسمی، نصاب تعلیمی و اصطلاحات دولتی و قوانین مطابق تعریف هویت سیاسی جدید بود؛ لهذا این انقطاع از تاریخ و تمدن از الزامات مشی رسمی دولت جدید بود.
کتاب سوزی‌های آشکار محمد گل خان مومند در بلخ، تخریب سنگ قبور و تخریب ارگ باعظمت میمنه فقط به این دلیل صورت گرفت تا مردم گذشته‌ی تاریخی و حافظه‌ی تمدنی خود را فراموش نمایند.
مشکل اساسی اینجاست که هویت سیاسی افغانستان، به‌طور قطع، ما را از تاریخ و تمدن باستانی ما جدا نموده و برای اثبات این هویت، تاریخ جدید ساخته‌اند که مملو از تحریف و جعل می‌باشد.
سیاست راهبردی قومی در افغانستان سبب شد تا سیاستمداران و حاکمان کشور از تاریخ و تمدن خود فاصله بگیرند و دست به تاریخ‌سازی‌های جعلی بزنند.
در ذیل این سیاست بود که نام بانک مرکزی، واحد پول، سرود ملی، اصطلاحات رسمی، ربته‌های نظامی و اسامی باستانی شهرها همگی به قول امیر عبدالرحمن خان «افغانی» شدند.
تنها به عنوان نمونه باید بگویم که تغییر نام شهرهای تاریخی و مراکز علمی مانند: سبزوار و اسفزار بمباردمان و انهدام حافظه‌ی تمدنی ما بود.
ادامه‌ی مشی سیاسی ناسیونالیسم قومی محکوم به شکست است و سرانجام به تجزيه مى‌انجامد و هيچ راه ديگرى وجود ندارد.
افغانيسم مانع روند دموكراتيك قدرت و مشاركت مى‌شود و زمينه‌ی تسلط تجارت پيشه‌گان قومى را به‌صورت مافيايى آن فراهم مى‌آورد و از اقتدار ملى ما مى‌كاهد و حكومت و دولت را تضعيف مى‌نمايد.
طالبان اسلام سیاسی را با تعریف ایدئولوژی در خدمت فرهنگ قبیله قرار داده اند و در همان صراط مشی سیاسی قومی حرکت می‌نمایند؛ خطرناک‌تر اینجاست که شمشیر شریعت در خدمت فرهنگ قبیله قرار دارد و فرسنگ‌ها از تفکر و اندیشه‌ی تمدن خراسانی فاصله دارند.
۲- اما گفتمان تمدنی
اولویت استراتژیک ما تعریف دیدگاه مستقل و روایت منزه از هرگونه جعل و خرافات می‌باشد.
من راه حل را نسخه‌ی قومی در برابر نسخه‌ی قومی نمی‌دانم؛ بلکه راهکار ما نسخه‌ی تمدنی در برابر نسخه‌ی قومی می‌باشد.
چونکه صد آید نود هم پیش ماست.
یکی از مباحث پیچیده تعریف ما از عناصر تشکیل دهندهٔ گفتمان تمدنی است.
سرنوشت و استراتژی ما پیچیده‌تر و گسترده‌تر از آن‌است که در مقیاس ده و روستا و با معیارهای بدوی و نگاه قبیله‌ای در پیوند به آن تصمیم گرفته شود.
این روز ها دیده می‌شود که متأسفانه برخی بزرگواران در مقیاس و معیار ده و روستای خود، برای ما نسخه می‌پیچند و به قول مولانا که فرمود:
ده مرو ده مرد را احمق کند
عقل را بی نور و بی رونق کند
قول پیغامبر شنو ای مجتبی
گورِ عقل آمد وطن در روستا
به نظر من چهار عنصر بنیادین هویت تمدنی خراسان که شخصیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ما را ساخته و پرورش داده است قرار ذیل می‌باشند:
۱. زبان پارسی/دری
زبان فارسى كه روزگارى از قسطنطنيه تا ماورای قفقاز و از مدائن تا كاشغر بر قصرهاى سلاطين، فاتحان بزرگ و فرمانروايان، فرمان می‌داد و سلطنت مى‌كرد؛ نه یک زبان محلى است و نه قومى بلکه؛ زبان تمدن، فکر،فرهنگ، علم، اخلاق، هنر، كلام، فقه، نجوم، ریاضی و فلسفه نیز می‌باشد.
زبان پارسی/دری، معجزه‌ی جاویدان الهیست که هر مهاجم و فاتح و جهانگشا در برابر جاذبه‌ی سحرانگیزش سر تعظیم فرود آورده است، لشکر مهاجم عرب با تمام انجماد و عصبیت و قبیله‌گرایی در چشمه‌سار مهرآفرین زمزم این زبان طهارت محبت و نماز عشق را تجربه کرده اند. جهانگشایان مغرور و بی‌باک ترک زبان، بعد از استقرار خود از معماران افتخارآفرین و خدمت‌گزاران زبان و فرهنگ پارسی/دری شدند. زبان رسمی و اداری فاخر تمام امپراطوری‌های فلات ایران و بلاد خراسان بزرگ، از ترک و تاجیک و پشتون، از صفاریان تا ابدالیان، زبان پارسی بوده است.
۲. تفکر فقه حنفی و کلامی ماتریدی سمرقندی
اینجا تذکر این نکته را مهم می‌دانم که تفکر حنفی در واقع محور و اساس تمام جریان‌های خردگرا و تعقل ایرانشهری در فلات ایران و بلاد خراسان می‌باشد.
اما فراموش نکنیم که مذهب اسماعیلیه و متفکر برجسته‌ی آن حکیم خراسان ناصر خسرو بلخی از همین جغرافیا و از دل همین تفکر و فرهنگ برآمده است و لهذا مذهب اسماعیلیه خود عنصری از عناصر مهم هویت مشترک تمدنی ماست.
بزرگترین استراتژیست احیاء عقل/خرد پارسی که بستر اعتماد به نفس استقلال را ایجاد نمود؛ مکتب و اندیشه امام ابوحنیفه بزرگترین فقیه و مجتهد کل بلاد عجم و اقالیم عرب بود.
انتخاب قرائت فقهی امام ابوحنیفه که حافظ و پاسدار زبان فارسی بود؛ یک اقدام راهبردی بود.
انتخاب و رسمیت زبان فارسی در عصر صفاریان گام بزرگ و استراتژیک در جهت تثبیت و استمرار فرهنگ و هویت تمدنی ما بود.
نهضت ترجمه به زبان فارسی در عصر سامانیان بزرگترین گام بنیادین در مسیر بازگشت و احیاء مکتب و تفکر نیاکان بود.
۳. ظهور مکتب عرفان، اخلاق
عرفان خراسانی با توجه به اصول مدارا، تواضع، فروتنی، فردمحوری، مهرورزی، انسان‌گرایی، معنویت و عشق به هستی و خدا و اجتماع؛ بستر فوق‌العاده مهمی را برای اعتلا و شکوفایی انسان‌مداری هموار می‌نماید.
مکتب عرفان خراسانی/اسلامی یکی از درخشان‌ترین مکاتبی بود که از چهره‌ی قرائت عربی/ قبیله‌یی اسلام، خشیت و خشم و خشونت را پاک نمود و تعریف زیبا و انسانی از انسان و رابطه انسان با خداوند ارائه نمود.
از شیخ اکبر محی‌الدین ابن عربی که بگذریم، مکتب عرفان در خراسان شکوفه داد، به ثمر نشست و به قیام و قوام رسید.
عناصر: مهر، محبت، عشق، انسانیت، خرد، مدارا، تواضع، فروتنی و تکریم انسان در معارف و بیان عرفا جایگاه ویژه یافت و چهره‌ی خداوند قهار و جبار به‌مدد خرد ایرانشهری با مهربانی و عشق تعریف شد.
حافظ و مولانا سنت تسلط فرهنگ رسمی را درهم شکستند و کتاب خود را با نام عشق و انسان آغاز نمودند و این انقلاب سترگ در شکست فرهنگ مسلط قبیله بود.
۴. احیاء خراسان
زبـان پهلوی هر کو شناسد
خراسان آن بُوَد کز وی خور آید
خورآسان را بُوَد معنی خور آیان
کجا، از وی خور آید سوی ایران
بازگشت به خراسان صراط اعتدال و پلورالیسم دینی، فرهنگی، اجتماعی و قومی است؛ لهذا این مکتب و اندیشه از هر نوع افراط و تفریط قومی مبرا و منزه می‌باشد.
بزرگ‌ترین اشکال اصلی و اساسی مخالفان پیدا و پنهان نهضت احیای خراسان ظاهراً بر می‌گردد به تعریف جغرافیا و مرزهای کشور خراسان در فراز و فرود تاریخ و انتظار دارند خراسان تمدنی در هویت سیاسی دولت‌های مدرن از دل تاریخ بیرون بیاید.
نکته‌ی اصلی را که این دوستان متوجه نیستند؛ کانتکست دولتِ ملی یا ملت-دولت( Nation-State) یا کشور می‌باشد که از مفاهیم ویژهٔ جهان مدرن است و لهذا برای جستجو و تعریف آن نباید به‌ اعماق تاریخ گذشته رفت.
ما در تاریخ قدیم و قبل از تعریف دولت مدرن (و کشورها با مرزهای رسمی جغرافیایی) امپراطوری‌های خاندانی داریم که پیوسته مرزهای سیاسی آن‌ها دچار تغییر و تحول بوده است، اما آنچه که همواره و پیوسته تغییر ناپذیر باقی مانده است مرزهای جغرافیای سیاسی خراسان در تمام طول تاریخ از عصر ساسانیان تا زمان ابدالیان می‌باشد.
معتبرترين كتابی كه در باره‌ی جغرافيای خراسان با تمام جزئيات بحث نموده است، مسالک و ممالک تأليف ابواسحاق ابراهيم اصطخری می‌باشد که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم نوشته شده است.
هویت تمدنی و تاریخی خراسان با تمام تنوع و تکثر قومی، دینی، مذهبی، هویتی و جغرافیایی‌اش چنان روشن و شفاف است که هیچ خردمداری نمی‌تواند؛ اندکی تردید در آن روا دارد مگر از روی جهل یا تعصب.
براساس منابع متقن، معتبر و مرجع تاریخ و جغرافیا؛ خراسان تمدنی دارای چهار ربع یا مرکز مهم بوده است.
الف: ربع نیشابور
ربع نیشابور شامل: بادغیس، هرات، پوشنج، طوس و قوهستان می‌باشد.
هرات با وصف اینکه در برخی منابع بخشی از ربع نیشابور به حساب آمده است، اما همواره به عنوان واحد مهم، مستقل و مجزا تعریف شده است.
ب- ربع مرو شاهجان
ربع مرو شاهجان شامل: ابیورد، آمل الشط، خوارزم، زم، سرخس، طالقان، مرو الرود و نسا است.
ج- ربع بلخ
ربع بلخ شامل: جوزجان، بامیان، فاریاب، غزنی، کابل و خلم می‌باشد.
د- ربع ماوراء النهر
یاقوت حموی در کتاب مراصد خراسان را دارای چهار کرسی می داند؛ که عبارت اند از:
نیشابور، مرو، بلخ و ماوراء النهر (بخارا).
نهضت بازگشت به خراسان به هيچ وجه يک آرمان قومى نيست زيرا خراسان نه به‌حكم تاريخ و نه به اعتبار جغرافيا هرگز يک هويت قومى نبوده است.
خراسان هويت جغرافيايى است كه تاريخ درخشان تمدن بعد از اسلام را رقم زده است.
عظمت و افتخار تاريخى خراسان مخصوص يك قوم و قبيله نمى‌باشد، در تاريخ درخشان خراسان تمام اقوام و هويت‌هاى فرهنگى سهم ارزشمند داشته‌اند؛ افغان‌ها (پشتونها)، ترك زبان‌ها (اوزبيك‌ها و تركمن‌ها)، بلوچ ها، كردها، عرب زبان‌ها، تاجيك‌ها و تمام شهروندان مقیم در ارباع اربعه خراسان.
اینکه کسی مدعی شود که خراسان متعلق به تاجیک‌هاست نه تنها سخنی سخیف و بیهوده‌یی گفته است؛ بلکه ناشی از عدم تسلط و اشراف او از تاریخ و تمدن عصر طلایی خراسان می‌باشد.
خراسان يعنى نماد كثرتگرايى، آزادى قانونمند تمام اديان و نگرش‌هاى فقهى و فكرى، سرزمين نهضت ترجمه و تعاطى و تضارب تفكر شرق و غرب، جغرافياى كتابخانه‌ها و مدارس و علم و فلسفه و كلام و رياضى و طب و هندسه و نجوم و غیره.
در نهضت ترجمه دانشمندان مسلمان، زردشتی، یهودی و مسیحیی به تحقیق و تتبع مشغول بودند و هیچ‌نوع تبعیض و تعصب حاکم نبود.
پيروان اديان بودايی، زرتشتی، مسيحى، يهودى و مسلمان در كنار هم زندگی می‌نمودند و قانون بر ستون عدالت استوار بود.
كتابخانه‌هاى عظيم با حمايت سلاطين عصر بر پا بود و دانشمندان بدون توجه به دین و ملیت ایشان به تحقيق، مطالعه و پژوهش می‌پرداختند.
فرارودان در این دوران طلایی به مركز تضارب آراء و تعاطى انديشه‌ی شرق و غرب و عرب و عجم و هند و یونان تبدیل شده بود.
ظهور دانشمندان دایرة المعارفی
بعد از دو قرن سکون و سکوت و با هموار‌شدن بستر مناسب اجتماعی و سیاسی، خراسان بزرگ ناگهان شاهد کهکشانی از ستارگان درخشان دایرة‌المعارفی در سرزمین های Persian Empire بود.
شهر‌های مرو، بلخ، خوارزم، سمرقند، بخارا، کاشغر، نیشابور و هرات از مراکز اصلی تمدن خراسانی و تنها تمدن آبرومند قابل دفاع تاریخ اسلام می‌باشد.
تنها دو شهر بغداد و ری خارج از اقلیم خراسان بود که بنیانگذاران تمدن در آنجا نیز مانند؛ برمکیان از خراسان بودند.
میراث اساطیری هویت باستانی که بعد از اسلام در هویت تمدن خراسان ادامه می‌یابد و احیای این تمدن چشم انداز استراتژیک ماست.
بنیانگذاران امپراطوری و مدعیان زعامت Persian Empire /امپراطوری پارس بعد از تهاجم لشکر اسلام همگی از فرارودان و ارباع اربعه‌ی خراسان بودند.
بعد از دوقرن سکوت مرگبار، سرانجام چهار شخصیت از میان طوفان خون و خاکستر تهاجم لشکر عرب برخاستند و درفش استقلال را در شرق
امپراطوری پارس/خراسان برافراشتند.
این مدعیان زعامت از فرارودان و خراسان بودند:
الف) سپهسالار و پیشوای نهضت آزادی‌خواهی خراسان، ابومسلم خراسانی.
ب) فرمانروا و سپهسالار بزرگ اقلیم هریوا، طاهر پوشنگی.
ج) بنیانگذار امپراطوری صفاری و سپهسالار بزرگ اقلیم سیستان، یعقوب لیث صفار.
د) بنیانگذار امپراطوری سامانیان در فرارودان و کل خراسان، اسماعیل سامانی.
اما سخن آخر:
من مدعی نیستم که این نظریه کامل است، بلکه طرح یک چشم انداز می‌باشد.
هیچ نظریه و تئوری بدون طرح در بستر تعاطی آراء و تضارب اندیشه به قوام و قیام و کمال و انجام نمی‌رسد و به ثمر نمی‌نشیند.
روش انکار و تهدید و خشونت سرانجام جامعه را به‌سوی تجزیه و نفاق و دشمنی سوق می‌دهد و این همان هدف دشمنان سوگند خوردهٔ تاریخی کشور می‌باشد.
در چشم انداز یک قانون اساسی غیر متمرکز، سیکولار، شهروند‌محور و عادلانه می‌توانیم آینده روشنی را در افق کشور با هم داشته باشیم.
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را، نه «جمع» نادان را

در خبرنامه ثبت نام کنید و مطالب را از طریق ایمیل دریافت کنید