آزادی، عدالت، برابری، صلح، توسعه و رفاه

بنیادگرایی اسلامی و آینده دموکراسی در افغانستان

27 میزان 1402
5 دقیقه
بنیادگرایی اسلامی و آینده دموکراسی در افغانستان

شفیق الله شفیق
شماری از دین شناسان، بنیادگرایی اسلامی را قرائتی تندورانه از دین می‌دانند که نه تنها با دموکراسی، بلکه با برداشت‌های عرفان اسلامی نیز آمیزش ندارد؛ چون دین درتفکر مولوی، حافظ و سعدی به کثرت اندیشی، آزادی و رهایی از احکام سختگیرانه پیوند دارد که از خشونت و نفرت بیزار است و جامعه بشری را به مثابه یک جسم فرض می‌کند که آدمی از درد و رنج هم‌نوعش آرامش و قرار ندارد. درحالی‌که بنیادگرایان با اتکا به آموزه‌های جهاد پنداری، میان جامعه اسلامی و غیر اسلامی مرز درشت ترسیم ‌می‌کنند و پیروان سایر ادیان را مباح الدم می‌خوانند. ازاین‌روی است که از اکثر مساجد و مدرسه‌های دینی افغانستان آثار مولوی، سعدی، حافظ را که در گذشته به منظور آموزش سواد و اخلاق اجتماعی تدریس می‌شد، برداشته‌اند.

بایست اذعان کرد که بنیادگرایی اسلامی بشدت با ویژگی‌های بیگانه ستیزی آراسته است که با اندیشه غیر خودی سرآشتی ندارد. بدین خاطر انتظار ادغام شدن آن در نظام دموکراسی ناشی از برداشت‌های سهل انگارانه است. چون زمانی‌که سایه تضاد در هویت‌ها مستولی شد، همسویی دشوار می‌گردد. همانگونه که ساموئل هانتیگتون پس از جنگ سرد، در نظریه برخورد تمدن‌ها جهان را به هفت حوزه تقسیم نمود و از رویارویی جهان اسلام و غرب هشدار داد، او احیای هویت را در تفاوت‌ها افاده ‌کرد و گفت؛ شناخت هویت زمانی مطرح می‌شود که ما بدانیم چه کسی هستیم، یا بدانیم چه کسی نیستیم یا اینکه مخالف چه کسی هستیم.

گرچه نظریه او با نقدهای فراوان همراه شد و شماری از دانشمندان روابط بین الملل، اسلام اخلاق‌محور را سازگار با ارزش‌های مدرن و دموکراتیک خواندند، اما باید گفت که بخشی از غرب‌ستیزی و دموکراسی‌ستیزی در جهان اسلام و افغانستان بی‌ربط به خوانش ارزش‌های متضاد برای احیای هویت تمدنی نیست؛ ولی ریشه‌های دموکراسی ستیزی درافغانستان افزون برآن به عامل‌های دیگر نیز پیوند دارد.

تقابل ارزش‌های سنتی و مدرن
روبرویی رادیکالیسم دینی با ارزش‌های مدرن و دموکراتیک سنخیت در باورهای جامعه سنتی و مدرن دارد. هرچند آنتونی گیدنز می‌گفت؛ مدرنیته به عنوان پروسه‌ی تاریخی‌ براندام‌ها وهنجارهای سنتی چیره می‌شود و فرجام بازی را بدست می‌گیرد؛ چون او پیروزی ارزش‌های مدرن را در شمولیت جهانی می‌نگرد. ولی تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که در غرب، مدرن سازی و نوسازی با پشتیبانی اندیشه‌های انسان‌گرایی و دنیاگرایی رشد یافته و در بخش دیگر جهان هم‌مانند روسیه و ژاپن ایدیولوژی و حکومت‎ مقتدر به استیلا یافتن مدرنسیم کمک نموده است، این درحالیست که درافغانستان ارزش‌های مدرن و دموکراتیک نه خاستگاهِ اجتماعی دارد و نه هم حامی دولت استوار، که با ابزارهای رام کننده اجتماعی مردم را به پذیرایی از آن آماده بسازد. ازروی دیگر بسترهای اجتماعی با ۶۰ درصد افراد مطلق بی‌سواد نیز به نفع بنیادگرایی دینی رقم خورده است. درحالی‌که بقول مارتین لپیست فرهنگ شهری، میزان سواد و توسعه اقتصادی موفقیت و پایداری دموکراسی را تضمین می‌کند.

اجتماع قانون گریز و روحانیت دموکراسی ستیز
جان استوارت میل می‌گفت؛ شجاعت و انگیزه‌های بلند جنگی موثریت در نبرد خارجی ملت‌ها دارد، اما در جامعه داخلی از اقتدار دولت و قانون همگانی می‌کاهد و به نا استواری سیاسی کمک می‌کند. هرگاه با این نگاه وضعیت سیاسی و اجتماعی افغانستان را دربیابیم، می‌دانیم که رویه قانون گریزی و سیاست زدگی توده‌ها شرایط را به نفع گروه‌های دولت ستیز فراهم ساخته است. از سوی دیگر نظام سیاسی افغانستان که بر لیبرال دموکراسی و حقوق بشر تکیه زده است، نیز نمی‌تواند در برابر مخالفان‌اش از روش‌های سخت‌گیرانه استفاده کند؛ چون معمولا دموکراسی در برابر اندیشه‌های مخالف از تساهل کار می‌گیرد و حتی زمینه رشد آن را مقدور می‌سازد.

به گفته‌ کارل پوپر غالباٌ مخالفان دموکراسی با استفاده از فضای آزادی در دل دموکراسی قامت راست می‌کنند. اکنون آمارها نشان می‌دهد که ازمیان نزدیک به ۲ هزار مدرسه دینی، تنها ۹۰۰ مدرسه با ۲۰۰ هزار شاگرد آن ثبت حکومت اند و از میان ۱۲۰ هزار مسجد و ۲۴۰ هزار ملا و موذن تنها چهار هزار ملا با دولت افغانستان هماهنگ ‌هستند. نگرانی‌ها تنها از افزایش ارقام شاگردان و متون مدرن‌ستیزی مدرسه‌ها مایه نمی‌گیرد. بلکه آینده شغلی آن‌ها در دولتی ‌که گرایش لیبرال دارد و بیشتر فرصت‌های شغلی را در تقویت نهادهای خصوصی جستجو می‌کند، جدی خواهند بود.

کنش‌های افراطی و معیوبسازی جامعه
ریمون آورن می‌گوید؛ جامعه منظومه‌ای است که از ابعاد و جنبه‌های متعدد و با سطوح و کارکردهای گوناگون پدید می‌آید. دریافت‌های جامعه‌شناسی نشان می‌دهد، جامعه سالم، ساختار پویا و متحرک دارد که نهادها با کارکرد متنوع در تعاون و هم‌بستگی قرار گرفته‌اند و این نهادها هم ‌مانند سیستم اجزای بدن انسان دارای وظایف معین‌اند که رشد غیرمتعادل معیوبیت و آشفتگی می‌آفریند. هرگاه این رویکرد را برجامعه افغانستان تعمیم بدهیم، درمی‌یابیم که در این کشور در یکسو پیوسته باورهای جزم اندیشانه دینی درحال فربه شدن اند که تفاوت و کثرت را برنمی‌تابند، و خواستار تعطیل دانش مدرن و افکار مخالف در جامعه و نهادهای تحصیلی هستند.

در سوی دیگر شگردهای مُقلدانه رسانه‌ها از شیوه زندگی کشورهای غربی‌ قرار دارد که با نشر آهنگ‌های نیمه برهنه، سریال‌های خارجی و برنامه‌های تفریحی خشم بنیادگرایی و آدمیان سنتی را بیشتر برانگیخته‌اند. از همین‌جاست که راه‌های اعتدال و تنوع باوری، با تجمع افراطیت دینی و مدرنیسم بی‌روح پیوسته نقص می‌شود. مولوی بلخی می‌گفت؛ هرگاه یک قسمت شهر شلوغ شد بدانید که قسمت دیگر شهر خلوتی می‌گردد. اکنون در افغانستان به جایگاه خالی دانش جدید، اندیشه دموکراسی و حس بشردوستانه اعتراف می‌شود که تاهنوز رسانه‌ها و نهادهای علمی دراین زمینه دست آورد بزرگی نداشته‌اند.

فقر و جزم اندیشی دینی
فقر واحساسات دینی دارای روابط افقی‌اند که با سرگشتگی از این جهان و مذموم خوانی عقلانیت و دنیاگرایی در کنارهم قرار می‌گیرند. چون دین همواره برای توده‌های سرخورده فضای فرا دنیایی ترسیم می‌کند. ویل دورانت نیز می‌گفت؛ دین را بیشتر می‌توان نزد توده‌های فقیر و کم‌‌سواد پیدا کرد که غالباً دیانت شان با نامهربانی و مطلق اندیشی توام است و از پلورالیسم فکری واعتقادی فرار می‌کنند. ازهمین‌روی گستردگی فقر درافغانستان زمینه‌ها را بیشتر به ضرر ارزش‌های نو پهن‌ ساخته است و توده‌های ناامید را در آغوش روحانیت دنیاستیز کشانیده که پیام جنگ در برابر ارزش‌های دموکراسی و ثروت دنیایی سر می‌دهند، و از برابری و آسایش در بهشت آن جهانی سخن به ‌لب می‌آورند که عاری از گرسنگی و تفاوت‌های طبقاتی است.

همسایه‌های غیر دموکراتیک
افغانستان درهمسایگی دولت‌های قرار دارد که با تکثیر ارزش‌های دموکراتیک میانه‌ای خوبی ندارند، پاکستان همسایه جنوبی افغانستان در رقابت با هند سکولار منافع حیاتی‌اش را در ترویج اسلام گرایی جستجو می‌کند. همان‌طوری‌که باری بوزان دانشمند نیوریالیسم باور دارد، منازعه میان هند و پاکستان در گروه دو هویت متضاد است که در منافی هم‌دیگر قرار گرفته، اگر پاکستان به سکولاریسم گردن نهد، نخستین پرسش در مورد فلسفه‌ای جودی‌اش که بنیادی دینی دارد مطرح خواهد شد.

همسایه غربی افغانستان، ایران نیز دارای دولت شیعه انقلابی است که جایگاه منطقه‌یی اش را در اشاعه تشیع سیاسی دنبال می‌نماید که این امر در واکنش و بیداری اسلام سیاسی اهل سنت درخاورمیانه وافغانستان تاثیر فراوان گذاشته است. درصورتی‌که ایران دارای دولت دموکراتیک بود به پایداری دموکراسی افغانستان به لحاظ مشترکات فرهنگی کمک های فراوان می‌ کرد.

کشورهای آسیای مرکزی که در شمال افغانستان موقعیت دارند همه دارای حکومت‌های خودکامه و سرکوبگر اند که مخالف شان را مجازات می‌کنند. اکنون برخی از مخالفان اسلام گرای دولت‌های آسیای میانه در روستاهای افغانستان و پاکستان مصروف شبکه سازی تروریستی‌اند که برای ایجاد دولت اسلامی درمنطقه و سرزمین‌های خودشان مبارزه می‌کنند. ازهمین‌جاست که درخت جوان دموکراسی در افغانستان با تند بادهای منطقه‌یی نیز آسیب پذیر شده است.

سخن آخر
یافته‌ها نشان می‌دهد که چیره شدن نظام دموکراسی بر بنیادگرایی اسلامی در افغانستان به سادگی مقدور نخواهد شد؛ چون دموکراسی نیازمند بسترهای بومی و اجتماعی است که در اندیشه‌ آدمیان و دورن جامعه شکل می‌گیرد و دررفتارها و کنش‌های اجتماعی رعایت می‌شود. همان طوری‌که الکسی دو توکویل جامعه شناس فرانسوی مولفه‌های دموکراسی را با مقوله‌های دین مسیحیت تطبیق می‌داد و می‌گفت؛ از برابری دینی که انسان‌ها را در پیشگاه خدا برابر می‌داند، می‌توان برای برابری در دموکراسی یاری گرفت. ازاین‌روی رسانه‌ها و حکومت افغانستان نیز می‌توانند برای ترویج حس بشردوستانه و پلورالیسم فرهنگی که دموکراسی در گستره‌ای آن به ثبات می‌رسد، ازعرفان اسلامی که ریشه عمیق در تاریخ و فرهنگ این کشور دارد کمک بگیرد.

در خبرنامه ثبت نام کنید و مطالب را از طریق ایمیل دریافت کنید