آزادی، عدالت، برابری، صلح، توسعه و رفاه

گفتمان امنیتی و فروپاشی نظام در افغانستان

28 قوس 1403
19 دقیقه
گفتمان امنیتی و فروپاشی نظام در افغانستان

داوود عرفان(1)

 

چکیده

فروپاشی نظام در افغانستان در امتداد رشته فروپاشی‌های نظام‌های سیاسی در تاریخ این کشور، از عوامل متعددی متأثر بوده است. عوامل داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی سقوط نظام‌ها در افغانستان بارها مورد بحث قرار گرفته است. اما این عوامل از دید گفتمانی کم‌تر مورد توجه قرار گرفته است. در بیست سال حکمروایی جمهوریت پسابن در افغانستان، گفتمان‌های متعددی در حوزه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و امنیتی پدید آمد که هر کدام به‌نحوی در بحث فروپاشی نظام قابل مکث‌اند.

گفتمان امنیتی از این جهت اهمیت فراوان دارد که این گفتمان با سایر گفتمان‌های عمومی در افغانستان هم‌پوشانی‌های فراوانی دارد. از این جهت می‌توان گفت که گفتمان امنیتی افغانستان، مهم‌ترین گفتمان افغانستان است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که این گفتمان امنیتی چه شاخصه‌هایی دارد و چه تأثیری بر فروپاشی نظام در افغانستان داشته است.

گفتمان امنیتی در لایه‌ی اول با متغیرهایی چون فرهنگ سیاسی منازعه‌گرا، شکاف‌های اجتماعی و شکست برنامه‌های توسعه توضیح داده می‌شود و در لایه‌ی منطقه‌ای با متغیرهایی چون رقابت ژئوپولتیکی، رقابت اقتصادی، زباله‌‌هایی امنیتی و اختلافات مرزی بیان شده و در لایه‌ی بین‌المللی، متغیرهایی چون ستیز پارادایمی، ستیز اقتصادی، باتلاق امنیتی و کمربند امنیتی بر امنیت افغانستان تأثیر گذاشته است.

به این‌صورت گفتمان امنیتی افغانستان در سه لایه‌ی داخلی، منطقه‌ا‌ی و بین‌المللی با هم‌پوشانی سایر گفتمان‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دلیل اصلی فروپاشی نظام در افغانستان شمرده می‌شود.

کلیدواژه‌ها: گفتمان امنیتی افغانستان، زباله‌دان امنیتی، باتلاق امنیتی، کمربند امنیتی.

 

مقدمه

در تاریخ معاصر افغانستان که امنیت به‌مفهوم مدرن آن مطرح شده، مردم افغانستان هیچ‌گاه مفهوم نسبی امنیت را هم تجربه نکرده‌اند. جنگ‌های دوام‌دار، دولت‌های ضعیف، جامعه‌ی ضعیف و توالی شکست‌های توسعه، باعث شده که امنیت به آرزویی دست‌نیافتنی برای مردم افغانستان مبدل شود. منظور از جامعه‌ی ضعیف در اینجا، فقدان نهادهای مدنی و واسط و احزاب سیاسی است که جامعه را به همبستگی درونی سوق می‌دهد. تاریخ افغانستان نشان داده که افغانستان در کنار دولت ضعیف، هیچ‌گاه از جامعه‌ی قوی نیز برخوردار نبوده است. دغدغه‌ی بسیاری از اهل پژوهش، کارشناسان مسایل سیاسی- امنیتی و حتی برخی از سیاست‌مداران، کشف دلایل ناامنی در افغانستان است. بحران امنیتی برای دولت‌ها و کارشناسان خارجی نیز از پرسش‌های اساسی مسایل افغانستان شمرده می‌شود.

اکثر پژوهش‌ها در این باب، نگاه متعارف امنیتی داشته‌اند، به این معنی که دلایل معمول ناامنی در اکثر نقاط جهان را در پدیدآمدن چنین وضعیتی مؤثر دانسته‌اند. چنین نگاه خطی و ساده‌انگارانه به مباحث عمده‌ی امنیت در افغانستان، باعث عدم شناخت دلایل ناامنی در افغانستان شده است. واقعیت امر این است که موضوع امنیت چنان پیچیده است که تنها با استدلال چندبُعدی علمی قابل تحلیل است.

در این مقاله سعی بر این شده که چهارچوب مفهومی و متودولوژی پژوهش طوری گزینش شود که بتواند زوایای مختلف بحران امنیتی افغانستان را پوشش دهد. به همین دلیل، نظریه‌ی امنیتی مکتب کوپنهاگن و در صدر آن نظریه‌ی مجموعه‌ی امنیتی «باری بوزان» در یک تحلیل گفتمانی در نظر گرفته شده است. انتخاب این چهارچوب مفهومی می‌تواند امنیت را به‌طور موسع اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (بوزان و دیگران، 1392: 48) مورد بحث قرار دهد و آن‌ را از مخمصه‌ی‌تحلیل‌های خطی امنیت به‌مفهوم نظامی آن در امان دارد و از سوی دیگر، امنیت افغانستان را در یک گستره‌ی فراملی در مجموعه‌ی امنیتی منطقه‌ا‌ی و جهانی بررسی نماید. مجموعه‌ی امنیتی به این معنی است که مجموعه‌ای از واحدها که در آن‌ها فرایندهای عمده امنیتی‌کردن و غیرامنیتی‌کردن یا هر دوی آن‌ها آن اندازه در هم تنیده شده‌اند که مشکلات امنیتی نمی‌تواند جدای از یکدیگر تحلیل یا حل شود (بوزان، ویور، 1388: 55).

بوزان برای تشریح نظریه‌ی خود، کشورها را در سه دسته تقسیم‌بندی می‌کند:

–         کشورهایی که در درون مجموعه‌ی امنیتی مشخصی قرار دارند؛

–         دولت‌های عایق که در درون مجموعه‌ی امنیتی مشخصی قرار ندارند؛

–         و قدرت‌های بزرگ که به‌طور مشخص در مجموعه‌ی امنیتی مشخصی قرار ندارند (بوزان و ویور، 1388: 64).

روش پژوهش نیز بر اساس مقتضیات این پژوهش روش گفتمان انتخاب شده است، زیرا از دید نگارنده، امنیت افغانستان با توجه به ویژگی‌های داخلی، منطقه‌ا‌ی و جهانی به گفتمان بزرگی تبدیل شده است که سه لایه‌ی داخلی، منطقه‌ا‌ی و جهانی با دال‌مرکزی امنیت و دال‌های شناور (مارش و استوکر، 1388: 201) در هر لایه در تعامل با یکدیگر عمل می‌کنند.

 

مدل مفهومی

تحلیل لایه‌های گفتمان امنیتی افغانستان

گفتمان امنیتی افغانستان با توجه به وضعیت داخلی، منطقه‌ا‌ی و جهانی دارای سه لایه‌ی داخلی، منطقه‌ا‌ی و بین‌المللی است. سه لایه‌ی امنیتی افغانستان گفتمانی را تشکیل داده که همدیگر را در موارد مختلف پوشش می‌دهند. حذف هر کدام از این لایه‌ها، گفتمان امنیتی افغانستان را ناقص می‌کند و تحلیل واقعی از آن را با مشکل مواجه می‌سازد.

 

گفتمان امنیت داخلی

گفتمان امنیتی افغانستان در سه حوزه‌ی فرهنگ سیاسی، جامعه شناسی و توسعه قابل بررسی است. این سه حوزه در لایه‌ی نخستین گفتمان امنیتی افغانستان، همدیگر را پوشش می‌دهند:

 

فرهنگ سیاسی

در بررسی عمومی از نوعیت فرهنگ سیاسی افغانستان می‌توان به این نتیجه رسید که فرهنگ سیاسی حاکم بر مناسبات افغانستان فرهنگی محدود- مشارکتی با رگه‌هایی از فرهنگ تبعی است. این فرهنگ با وجود باور به فرهنگ سیاسی مشارکتی، هنوز نتوانسته خود را از قید مناسبات فرهنگ سنتی برهاند و هم‌چنان نیم‌نگاهی به فرهنگ تبعی را می‌توان در درون آن مشاهده کرد. با توجه به شکاف‌های اجتماعی موجود و هم‌چنان تفاوت فاحش بین فرهنگ سیاسی ولایات، فرهنگ سیاسی افغانستان، از دیدگاه روزنبان به فرهنگ سیاسی چندپاره و منازعه‌گرا تعمیم داده می‌شود (عرفان، 1399).

در مورد فرهنگ سیاسی افغانستان حداقل در پیش فرض‌های کارشناسان، نظرات گوناگونی ارایه شده است. مهمان‌نوازی، شجاعت، میهن‌دوستی و بیگانه‌ستیزی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی است که در تاریخ و فرهنگ شفاهی ما بارها به آن مباهات شده است. برخی از نویسندگان خارجی هم بر علاوه‌ی مؤلفه‌های فوق، از خشونت‌پروری، دانش‌ستیزی و زندگی قبیله‌ای مردم افغانستان یاد کرده‌اند. بدیهی است که در هیچ جای دنیا، از فرهنگ سیاسی یک‌دست مطلوب و یا غیرمطلوب نمی‌توان سخن گفت. تمام جوامع بنا بر مقتضیات زیست اجتماعی خود، از فرهنگ سیاسی خاص خود تبعیت می‌کنند که نکات قوت و ضعف خاص خود را دارا هستند. کارشناسان توسعه با شناسایی این مؤلفه‌ها سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی خود را سامان می‌بخشند. فرهنگ سیاسی افغانستان هم نمی‌تواند از این قاعده مستثنی قرار بگیرد. فرهنگ سیاسی افغانستان هم به‌سان تمام فرهنگ‌های دور و نزدیک، نقاط قوت و ضعف خود را دارد. منتها، مشکل اصلی این است که کارگزاران سیاسی، حتی در پی تشخیص مؤلفه‌های فرهنگ سیاسی کشور نبوده و در هیچ برنامه‌ی توسعه‌ای از امان‌الله‌خان گرفته تا برنامه‌های توسعه‌ی پساطالبان، به این امر مهم پرداخته نشده است. زمانی‌که کارگزار سیاسی از درک فرهنگ سیاسی کشور عاجز بوده و در تبیین پیوند فرهنگ سیاسی با توسعه به هر دلیلی سر باز زده است؛ نتیجه‌ای جز شکست برنامه‌های توسعه به‌دست نیامده است.

فرهنگ سیاسی افغانستان به‌شدت، شکننده، چندپارچه و جزیره‌ای است. در واقع می‌توان به‌جای فرهنگ سیاسی از فرهنگ‌های سیاسی در افغانستان نام برد. این فرهنگ‌های سیاسی به‌جای اینکه نمایان‌گر زیبایی تکثر سیاسی باشند، به‌عنوان جزیره‌هایی عمل می‌کنند که آهسته‌آهسته از هم دور می‌شوند.

 

جامعه شناسی

افغانستان کشور نااجتماع و ناسیاسی است. به این معنی که در این کشور گذار از قبیله به جامعه کاملاً صورت نگرفته و جامعه‌ی سیاسی در آن شکل نگرفته است. از زمان شکل‌گیری دولت در افغانستان با تعیین مرزهای این کشور در سال 1883 در زمان حکمروایی امیرعبدالرحمان خان، افغانستان با مشکلات عدیده‌ا‌ی از جمله، فقر، جنگ داخلی، نسل‌کشی و حذف سیستماتیک برخی از اقوام و مذاهب از قدرت، تجاوز سه قدرت بزرگ انگلستان، شوروی سابق و امریکا، ظهور بنیادگرایی اسلامی و تنش با همسایگان روبه‌رو بوده است. چنین مشکلاتی باعث شده که افغانستان از کاروان توسعه‌ی جهانی عقب بماند و برخی اصولاً ایجاد دولت مدنی و تشکیل جامعه‌ی سیاسی در این کشور را با تردید بیان کنند و این جغرافیا را «پیشاملت نادولت» (خلیلی، 1401) عنوان کنند.

با نگاهی گذرا به پروژه‌ی مدرنیسم و توسعه در افغانستان، می‌توان شکست تلاش‌های حاکمان افغانستان را مشاهده کرد. دور باطل پروژه‌ی مدرنیسم و توسعه در افغانستان، بسیاری از اندیشمندان افغانستان و خارجی را بر آن داشته که در پی واکاوی شکست‌های این پروژه‌ها برآیند و هر کدام به زعم خود در صدد پاسخ به چرایی این شکست‌ها بپردازند. برخی از اندیشمندان افغانستان ذهنیت قبیله‌ای و ناسیونالیسم منفی، سرزمین محاط به خشکی، تجاوز خارجی، بنیادگرایی، فقر، بیسوادی و طبقه‌ی متوسط ضعیف را عوامل مهم شکست دولت- ملت‌سازی در افغانستان برشمرده‌اند.

هرچند عوامل فوق را می‌توان از عوامل شکل‌گیری دولت- ملت در هر کشوری تصور کرد، اما به‌نظر می‌رسد که تحلیل‌گران مسایل افغانستان عوامل مهم‌تری را که اساساً یک دولت ملی را می‌سازند، به‌صورت دقیق مورد مطالعه و مداقه قرار نداده‌اند. برای تشکیل دولت ملی نخستین پیش‌شرط‌های اساسی تشکیل ملت و جامعه‌ی سیاسی مدنظر است که در افغانستان توجه دقیقی به آن صورت نگرفته است.

در افغانستان سیر تاریخی تطور جامعه‌ی ساده به جامعه‌ی سیاسی با چالش‌هایی مواجه بوده است. طوری‌که امروز بین جامعه‌ی ساده‌ی قبیله‌ا‌ی و جامعه‌ی سیاسی، دو حلقه‌ی مفقوده‌ی ملت و دولت- ملی آشکار است. این‌دو حلقه‌ی مفقوده دلیل اصلی عدم تکوین جامعه‌ی سیاسی و گذار از سنت به مدرنیته تلقی می‌شود. از دید این پژوهش، عامل اصلی چنین تشتتی، قومیت در افغانستان است که در تاریخ این کشور همیشه مانع شکل‌گیری ملت و دولت ملی بوده است. پژوهش‌گران مسایل افغانستان، نیز چنین دیدگاهی را تأیید می‌کنند. دوره‌ی عبدالرحمان‌خان تلاش برای ایجاد دولت ملی در افغانستان بود که برای نخستین‌بار مرزهای سیاسی این کشور مشخص شد. اما اولین تلاش با شکست مواجه شد و این شکست تا امروز بارها تکرار شده است. مدرنیسم عبدالرحمانی افغانستان، با حذف فیزیکی گروه مغلوب، از یک‌سو ظرفیت درک دیگری را نابود کرد و از سوی دیگر، زمینه‌ی تقسیم‌کار اجتماعی بر مبنای تخصص را که اخلاق عینی و انضمامی مدرنیسم در هر کجای عالم هست، از بین برد. برنامه‌ی توسعه در افغانستان، از نظر سیاسی توسعه‌ی شیوه‌ی حذف فیزیکی، و از نظر شیوه‌ی معیشت تأمین نیازهای اقتصادی در چارچوب اقتصاد غارتی و زندگی انگل‌وار کوچی‌گری بوده است (همیلتون، 1393: 19).

جامعه شناسی افغانستان معطوف به امنیت را می‌توان با شکاف‌های اجتماعی تحلیل کرد. حداقل 8 شکاف عمده در جامعه‌ی افغانستان قابل ردیابی است: شکاف قومی، شکاف زبانی، شکاف مذهبی، شکاف شهر و روستا، شکاف نسلی، شکاف فقیر و غنی، شکاف جنسیتی، شکاف حزبی، شکاف سنت و مدرنیته و شکاف منطقه‌ای. بر اساس نظر جامعه‌شناسان هر جامعه‌ا‌ی که حداکثر سه شکاف اجتماعی فعال داشته باشد، رو به زوال و نابودی است. متأسفانه این شکاف‌ها به‌ویژه شکاف قومیت به شدت فعال بوده و هستی جامعه و دولت در افغانستان را هدف قرار داده است.

 

توسعه

مسأله‌ی توسعه در افغانستان، از مباحث مهمی است که تنور مباحث نظری در این باب را، حداقل در مجامع علمی کشور گرم نگه داشته است. در این میان؛ نظرات متفاوتی پیرامون چالش‌ها و موانع توسعه ابراز شده است. برخی حل مناسبات تباری را راه‌حل توسعه‌یافتگی دانسته‌ا‌ند (مهدی، 1389: 64)، برخی دیگر، فرهنگ قبیله‌ای را عامل اصلی توسعه‌نیافتگی کشور می‌دانند (انصاری، 1382: 66-86). صاحب‌نظرانی هم عواملی چون ساختار ایلی، بنیادگرایی و اقتدارگرایی را در توسعه‌‌نیافتگی افغانستان مؤثر شمرده‌اند (عارفی، 1393: 115-279). نوع نظام سیاسی حاکم (ریاستی) از جمله موانع توسعه‌ی سیاسی شمرده می‌شود که در مورد آن اظهارنظرهای فراوانی صورت گرفته است (رحیمی، 1390: 181). در آخرین تحلیل در مورد موانع توسعه، عبدالحفیظ منصور با اذعان بر عواملی چون فقر، فرهنگ قبیله‌ای، نوع نظام سیاسی، سیاست برادر بزرگ‌تر قوم پشتون، عامل اصلی توسعه نیافتگی را تسلط تفسیرهای ناصواب از دین می‌‌داند (منصور، 1392: 13).

توسعه در افغانستان حداقل پنج دوره‌ی تاریخی را پشت سر گذاشته است. دوره‌ی توسعه‌ی امانی، دوره‌ی توسعه دهه‌ی دموکراسی، دوره‌ی جمهوریت داوودخانی، دوره‌ی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دوره‌ی نظام جمهوریت پساطالبان (عرفان، 1395).

پنج دوره‌ی تاریخی فوق با شکست‌های پی‌درپی، نتوانست از پنج بحران هویت، مشروعیت، نفوذ، مشارکت و همبستگی عبور کند و این موضوع توانست بحران امنیت داخلی را تشدید نماید.

 

بحران مشروعیت

افغانستان در دوره‌ی جمهوریت پسابن، از مشروعیت نیم‌بندی که از انتخابات هرچند تقلبی به‌دست می‌آمد، برخودار بود. با تصرف افغانستان توسط طالبان در معامله‌ای مشکوک با امریکایی‌ها، این مشروعیت نیم‌بند هم از میان رفت و اکنون امارت طالبان حتی از سوی کشورهای حامی آن به رسمیت شناخته نشده است. تجربه‌ی تلخ به رسمیت‌شناسی طالبان توسط پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده‌ی عربی در دور گذشته‌ی حاکمیت طالبان، باعث شده که هیچ کشوری جرأت رسمیت‌شناسی طالبان را نداشته باشد. از سوی دیگر، به رسمیت‌شناختن طالبان، معضل حقوقی جهانی ایجاد می‌کند، به این معنی که به رسمیت‌شناختن طالبان، تروریسم دولتی را رسمیت می‌بخشد و دولت‌ها به خوبی پیامد چنین اقدامی را می‌دانند. بحران مشروعیت طالبان، پیامدهای ناگواری در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی دارد که به گسترش ناامنی در افغانستان و منطقه انجامیده است.

 

مقاومت مسلحانه

پس از روی کار آمدن امارت طالبان و ایجاد جو خفقان، کشتار و تبعیض سیستماتیک، مقاومت علیه آنان در دو جهت رقم خورد. نخستین گام‌های مقاومت را زنان افغانستان در خیابان‌های هرات و سپس کابل، بلخ و سایر شهرها برداشتند و این مقاومت به اشکال گوناگون تا هنوز ادامه دارد و با وجود سرکوب شدید زنان، جنبش نان، کار، آزادی زنان هم‌چنان آتش زیر خاکستر تحولات آتی افغانستان است. از سوی دیگر، حداقل دو جبهه‌ی نظامی علیه طالبان در بیشتر ولایات افغانستان فعالیت داشته است. جبهه‌ی مقاومت ملی افغانستان و جبهه‌ی آزادی، دو کانون مبارزه‌ی مسلحانه علیه طالبان است. برخلاف طالبان که در برخوردهای نظامی، عمداً غیرنظامیان را هدف قرار می‌دادند تا وحشت بیشتری ایجاد کنند، مقاومت مسلحانه‌ فقط افراد نظامی طالبان را هدف قرار می‌دهد و احتمال این وجود دارد که در آینده، جبهات جنگ علیه طالبان از مقاومت شهری به جنگ‌های رودرروی تمام‌عیار تغییرشکل دهد. از سوی دیگر، احتمال خیزش‌های مردمی علیه طالبان در مناطق شمال و غرب افغانستان وجود دارد. مقاومت مسلحانه در مقابل طالبان، امنیت عمومی را برهم نزده و تهدیدی علیه غیرنظامیان محسوب نمی‌شود، اما افسانه‌ی امنیت طالبانی را که حامیان آنان تبلیغ می‌کنند، باطل ساخته است.

 

گفتمان امنیت منطقه‌ا‌ی

امنیت افغانستان با امنیت منطقه گره خورده است، طوری‌که گاهی امنیت منطقه را می‌توان در امنیت افغانستان خلاصه کرد. در این لایه نیز مباحث مهمی چون ژئوپولتیک و ژئواکانومیک، اختلاف مرزی، عمق استراتژیک، مسأله‌ی آب و زباله‌های امنیتی مطرح است.

از آن‌جا که بحران امنیتی افغانستان از پهلوهای متفاوت امنیتی متأثر است، با توجه به مجموعه‌های امنیتی منطقه‌ای، مسأله‌ی آب، خط دیورند و زباله‌های امنیتی جهانی این موضوع را باید تحلیل کرد.

 

امنیت افغانستان و مجموعه‌های امنیتی منطقه‌ای

نگاهی به نقشه‌ی جغرافیای افغانستان نشان می‌دهد که این کشور محصور در میان سیستم‌های مهم منطقه‌ای است. این مجموعه‌های امنیتی عبارت‌اند از:

-مجموعه‌ی امنیتی آسیای میانه در شمال افغانستان؛

-مجموعه‌ی امنیتی سارک، در جنوب و شرق افغانستان؛

-مجموعه‌ی امنیتی خاورمیانه در غرب افغانستان؛

-و مجموعه‌ی امنیتی شانگهای در شمال و شرق افغانستان (رحیمی، 1391: 134).

به علاوه‌ی مجموعه‌های فوق، سیستم امنیتی بزرگ ناتو بر منطقه‌ی ما سایه افکنده است که از آن به‌عنوان سیستم سایه(2) نام برده می‌شود. در سیستم امنیتی آسیای میانه که روسیه و متحدین آسیای میانه‌ای‌اش حضور دارند؛ سیاست امنیتی مبنی بر مهار تروریسم از طریق حفاظت از مرزهای افغانستان مطرح است. با توجه به این‌که افغانستان شامل هیچ‌کدام از سیستم‌های امنیتی فوق نیست؛ بناءً به‌عنوان منطقه‌ای که از خلأ قدرت و ثبات امنیتی رنج می‌برد؛ میدان تصفیه‌حساب‌ رقابت‌های سیستم‌های منطقه‌ای و جهانی است. سیستم امنیتی سارک، جنگ نیابتی خویش را به این جغرافیای بی‌ثبات می‌کشاند و حتی ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه تمایل دارد که برای مقابله با داعش، امریکا و غرب از طالبان به‌عنوان متحد جنگی استفاده نماید. از سوی دیگر، ایرانی‌ها تمایل زیادی به حفظ قدرت طالبان در بازی‌های امنیتی آینده دارند و رقابت هند و پاکستان با به قدرت‌رسیدن دوباره‌ی طالبان به مرحله‌ای رسیده است که پاکستان هند را متهم به تجهیز طالبان پاکستانی در افغانستان می‌نماید. حضور گروه‌های تروریستی از چین، تاجیکستان، اوزبیکستان و سایر کشورها، می‌تواند این تقابل را به نقطه‌ی غیرقابل برگشت برساند.

بر بنیاد نظریه‌ی بوزان، افغانستان را می‌توان سرزمین عایق نامید، سرزمینی که عضویت هیچ‌کدام از مجموعه‌های منطقه‌ای را ندارد و به‌عنوان عایق امنیتی بین این مجموعه‌ها عمل می‌کند. طوری‌که در بالا تذکر دادیم، قدرت‌های منطقه‌ای سعی دارند که ناامنی را در افغانستان متمرکز سازند و از سرریزشدن آن به سایر نقاط منطقه جلوگیری نمایند.

با همه‌ی این‌ها، پرسشی که مطرح می‌شود این است که افغانستان با چنین وضعیتی (سرزمین عایق) چه سیاست امنیتی‌ای را روی دست بگیرد که از عارضه‌های چنین وضعیتی برکنار بماند؟ در این زمینه، منهای اتحاد استراتژیک با امریکا و ناتو به دلیل عدم صداقت ناتو و تسلیمی بی‌چون و چرای افغانستان به طالبان، حداقل دو راه‌حل برای افغانستان متصور است. نخست؛ این‌که افغانستان به مجموعه‌ی امنیتی آسیای میانه‌ یا مجموعه‌ی امنیتی شانگ‌های بپیوندد. اما تجربه نشان داده که کشورهای عضو شانگهای افغانستان را به‌مثابه تخته‌خیز به‌سوی آب‌های گرم و خاورمیانه می‌نگرند و جایگاه درخور توجه مستقلی برای افغانستان قایل نیستند. دوم؛ افغانستان با توافق قدرت‌های بزرگ اعلام بی‌طرفی نماید. بی‌طرفی افغانستان نیازمند دیپلماسی قوی در سطح جهانی و منطقه‌ای است که حداقل امروز نشانی از آن دیده نمی‌شود.

 

امنیت افغانستان و مسأله‌ی آب

افغانستان با دو کشور ایران و افغانستان دارای اختلاف‌نظرهایی در مورد آب‌های شیرین افغانستان است. در حالی‌که ایران و پاکستان مدعی هستند که حق‌آبه‌های این کشورها بر اساس توافقات بین دو کشور، به صورت کامل پرداخت نگردیده، دولت افغانستان ادعا دارد که افغانستان به دلیل ناامنی دوامدار در این جغرافیا، هیچ‌گاه نتوانسته آب‌های کشور خود را مدیریت نماید و آب‌های این کشور خیلی بیشتر از حق‌آبه‌ی ادعایی کشورهای مزبور، به این کشورها سرازیر شده است. به گواه بسیاری از کارشناسان، مسأله‌ی آب یکی از عوامل اصلی ناامنی در افغانستان شمرده می‌شود. زیبنده است که دولت آینده‌ی افغانستان، با توجه به حقوق بین‌الملل آب و با دیپلماسی قوی، در یک بازی برد-برد، مشکلات جاری بین افغانستان و همسایگان را حل نماید.

 

امنیت افغانستان و خط دیورند

خط دیورند بین افغانستان و پاکستان، زخم ناسور امنیت افغانستان است که هرگز التیام نیافته است. پاکستان، سازمان‌های بین‌المللی و تمام کشورهای جهان این مرز را به رسمیت می‌شناسند. در افغانستان، اما؛ دولت‌مردان این کشور، مدعی‌اند که بخش‌های بزرگی از کشور پاکستان متعلق به افغانستان است و معاهده‌ی دیورند، پس از خروج کمپانی هند شرقی از منطقه، دیگر ارزش حقوقی خود را از دست داده است. مسأله‌ی دیورند به تابویی سیاسی برای برخی از سیاست‌مداران افغانستان تبدیل شده که پیشاور را پایتخت زمستانی افغانستان می‌دانند. واقعیت این است که با توجه به وضعیت دولت‌های ملی، چنین ادعایی به‌ سختی می‌تواند به نفع افغانستان عملی گردد. برای حل مسأله‌ی دیورند، سه راه حل به نظر می‌رسد: نخست؛ راه‌حل نظامی؛ بدین‌صورت که افغانستان با زور نظامی مناطق ادعایی را دوباره تصرف نماید. چنین عملی با توجه به‌قدرت نظامی پاکستان و ضعف مفرط نظامی افغانستان، ناممکن به‌نظر می‌رسد. راه‌حل دوم، راه‌حل حقوقی است. افغانستان می‌تواند شواهد و مدارک خویش را به دادگاه لاهه تسلیم نموده و رسماً ادعای مالکیت ارضی بر بخش‌هایی از پاکستان را مطرح نماید. با توجه به اینکه معاهده‌ی دیورند معاهده‌ای رسمی است که دولت افغانستان طبق آن بخش‌هایی از کشور را به هند بریتانیایی واگذار کرده است؛ بعید به‌نظر می‌رسد که افغانستان بتواند از این مجرا به موفقیتی دست یابد. راه‌حل سوم، راه‌حل سیاسی است. در این راه‌حل، می‌توان با پاکستان به‌صورت روشن بر میز مذاکره نشست و در یک سازش دوجانبه‌ی بُرد- بُرد این موضوع را حل کرد.

 

مهاجرین و امنیت منطقه‌ای

پس از کودتای ثور و تجاوز شوروی به افغانستان، مهاجرت افغانستان به اقصی نقاط جهان آغاز یافت. در این بین، کشورهای ایران و پاکستان بیشترین تعداد مهاجران افغانستان را پذیرا شدند. بیشتر از چهاردهه است که میلیون‌ها مهاجر در این دو کشور زندگی می‌کنند. با تمام انتقاداتی که از نوع برخورد این دو کشور، با مهاجران افغانستانی وجود داشته است؛ هیچ‌گاه این کشورها مهاجرین افغانستانی را معضل امنیتی تعریف نکرده بودند. با روی کار آمدن طالبان در افغانستان و موج جدید مهاجرت به کشورهای همسایه و اقدامات تروریستی ناشی از به‌قدرت رسیدن طالبان مهاجرت را معضل امنیتی تعریف کرده‌اند. برخی حملات تروریستی در ایران که سرچشمه‌ی آن به افغانستان برمی‌گردد، کم‌کم اعتراض‌هایی را در ایران علیه مهاجران افغانستانی پدید آورده و پاکستان عملاً به اخراج دسته‌جمعی مهاجران را در دستورکار قرار داده است. سیاست‌های چندپهلوی طالبان در مواجه با تروریسم بین‌الملل در افغانستان و سرریزشدن ناامنی به کشورهای همسایه، باعث شده که همسایه‌ها سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای را در مورد مهاجران افغانستانی روی دست بگیرند و این موضوع باعث پدیدآمدن مشکلات جدی برای مهاجران شده است.

 

امنیت افغانستان و زباله‌های امنیتی منطقه

پس از پایان جنگ سرد، بسیاری از عرب‌هایی که برای جهاد به افغانستان آمده بودند؛ به معضل جدیدی برای کشورهای جهان، به‌ویژه برای کشورهای عربی تبدیل شدند. این رزمندگان که در کشورهای خود به نام عرب-افغان مشهور شدند، مشکلات جدیدی را در کشورهای الجزایر، مصر و عربستان سعودی به‌‌وجود آوردند. آن‌ها به رهبری اسامه بن لادن، القاعده را به‌وجود آوردند و به‌ منافع امریکا در کشورهای مختلف جهان از جمله سومالیا حمله کردند. ضربه‌ی کاری آنان در 11 سپتامبر 2001 با حمله به برج‌های سازمان تجارت جهانی در نیویورک فرود آمد. آنان قبل از آن‌هم حملاتی را در کشورهای مختلف اروپایی و امریکا راه‌اندازی کرده بودند. پس از سرکوب القاعده در حمله به افغانستان، گروه‌هایی از بقایای رزمندگان عرب- افغان، تشکیلات دیگری را به‌وجود آوردند که مشهورترین آن‌ها داعش است. به‌نظر می‌رسد که برخی از کشورها، به‌ویژه کشورهای عربی، تمایل داشته باشند که افغانستان به‌عنوان کانون بحران باقی بماند تا آنان بتوانند گروه‌های اسلامگرای مخالف خود را به بهانه‌ی جهاد به‌سوی افغانستان کانالیزه کنند. تا زمانی‌که چنین نگرشی وجود داشته باشد، گسیل‌شدن گروه‌های تروریستی به افغانستان قابل تصور است. حل چنین مشکلی نیازمند همکاری منطقه‌ای و جهانی است. دستگاه سیاست خارجی دولت‌ آینده‌ی افغانستان باید بتواند با هوشیاری کامل، در همکاری منطقه‌ای و جهانی مشکل تروریسم را حل نماید.

 

فرصت‌های ژئواکونومیک منطقه‌ای افغانستان

«مارتین لنتین» بر این باور است که حجم عظیم ذخایر نفت و گاز و موقعیت ژئوپولتیک آسیای میانه در آینده مرکز ثقل رقابت دیپلماتیک قدرت‌های بزرگ خواهد بود (سازمند، 1392: 269). افغانستان محصور در بین منابع بزرگ انرژی منطقه است. در شمال افغانستان تاجیکستان کشوری با بیش از 5000 مگاوات برق و ترکمنستان به‌عنوان دارنده‌ی منابع عظیم گاز دنیا قرار دارند. چین به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان صنعتی دنیا و پاکستان به‌عنوان کشوری با تولیدات کشاورزی و صنعتی از همسایه‌های دیگر افغانستان شمرده می‌شوند. ایران به‌عنوان مرکز بزرگ پتروشیمی در منطقه در غرب افغانستان موقعیت دارد.

با این وصف می‌توان گفت که افغانستان، مرکزی برای دسترسی کشورهای همسایه به بازارهای انرژی و صنعتی یکدیگر است.

از سوی دیگر موقعیت جغرافیایی افغانستان با منافع قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای گره‌خورده است. به صورتی‌که تناسب منافع کشورهای هند و پاکستان و ایران در این میان بسیار تعیین‌کننده است. مسأله‌ی آب و انرژی از مباحث مهمی‌اند که در رابطه با توسعه‌ی جنوب آسیا مطرح‌اند. در این میان امنیت و انرژی، رابطه معناداری را یدک می‌کشند. کشورهای آسیای میانه نیازمند صادرات منابع انرژی‌اند و کشورهای پیرامون نیازمند واردات انرژی. در این میان بازی بزرگ که بر رقابت قدرت‌های امنیتی و منطقه‌ای استوار است؛ مانع بزرگ تسهیل ایجاد منطقه‌ی ترانزیت تجاری می‌گردد (زادوخین، 1384: 306).

ظرف دو دهه‌ی گذشته، منطقه‌ی آسیای میانه و آسیای جنوبی شاهد تلاش‌های همگرایی اقتصادی بوده‌اند، که از جمله این تلاش‌ها می‌توان تأسیس چارچوب‌های مختلف همکاری اقتصادی منطقه‌ای هم چون سازمان همکاری اقتصادی (ECO)(2)، سازمان همکاری منطقه‌ای آسیای جنوبی (SAARC(4))، برنامه‌ی همکاری اقتصادی منطقه‌ای آسیای مرکزی (CAREC(5)) و هم چنین ابتکارات منطقه‌ا‌ی مربوط به سازمان ملل متحد همچون برنامه خاص ملل متحد برای کشورهای آسیای میانه (UNSPECA(6))، دفتر منطقه‌ا‌ی آسیای مرکزی و شمالی مربوط به کمیسیون اجتماعی و اقتصادی ملل متحد برای آسیا- پسیفیک (SONCA7) و دفتر منطقه‌ای یونیسکپ برای آسیای جنوبی و جنوب غرب (SRO- SSWA8) اشاره کرد (تمنا، 1393، 469).

افغانستان به‌عنوان کوتاه‌ترین و ارزان‌ترین مسیر ارتباطی بین آسیای مرکزی و آسیای جنوبی، به‌عنوان فاکتور کلیدی همگرایی اقتصادی بین این مناطق به‌رسمیت شناخته می‌شود. سه ابتکار عمده‌ی همکاری‌های منطقه‌ای افغانستان‌محور: یعنی ریکا (RECCA) راه جدید ابریشم و پروسه‌ی استانبول همگی با هدف بهره‌گیری از موقعیت ژئواکونومیک افغانستان برای تقویت ارتباط زمینی و تجارت منطقه‌ای و بینامنطقه‌ای به‌ویژه بین آسیای مرکزی و آسیای جنوبی از سوی جمهوریت در مرحله‌ی پیشاطالبان طراحی شده بودند (تمنا، 1393، 470).

جمهوری اسلامی افغانستان در سال‌های اخیر برنامه‌های اقتصادی کلانی چون، تاپی، راه ترانزیتی چابهار، راه ترانزیتی آقینه، راه ترانزیتی لاجورد را روی دست داشت تا ایده‌ی افغانستان به‌عنوان چهارراه بازرگانی منطقه را به واقعیت نزدیک کند. در حقیقت می‌توان گفت که افغانستان با ایفای چنین نقشی می‌تواند در همگرایی منطقه‌ا‌ی مؤثر باشد.

 

لایه‌ی‌ بین‌المللی امنیت

لایه‌ی بین‌المللی امنیت با لایه‌های منطقه‌ا‌ی و داخلی افغانستان هم‌پوشانی دارد. شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که این لایه مهم‌ترین لایه‌ی گفتمان امنیتی افغانستان است. دلیل روشن آن این است که تاریخ افغانستان نشان داده که همواره مناسبات بین‌المللی این کشور را متأثر ساخته است.

 

ستیز پارادایمی

برخی از نویسندگان مشکل امنیت در افغانستان را ستیز پارادیم‌های لیبرال و اسلام سیاسی می‌دانند. ستیزی که نخست بین لیبرالیسم و کمونیسم، پس از تجاوز شوروی در افغانستان آغاز شد و بر اساس تز برژنیسکی، بنیادگرایی اسلامی، بهترین گزینه برای رویارویی با کمونیسم در افغانستان و منطقه تشخیص داده شد. پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان و ظهور القاعده، یک بار دیگر، نبرد پارادیمی لیبرالیسم با بنیادگرایی آغاز شد و با حمله‌ی القاعده به برج‌های تجارت جهانی در نیویورک، این تقابل به اوج رسید. هرچند نیروهای امریکایی و متحدین آن توانستند که حکومت طالبان را سرنگون سازند و بن لادن را بکشند، اما با ظهور داعش، این رویارویی وجه تازه‌تری یافت و احتمال دارد که در آینده هم این رویارویی با حضور طالبان در قدرت، افزایش پیدا کند.

 

ستیز اقتصادی

ستیز قدرت‌های بزرگ در عرصه‌ی بین‌المللی، همیشه دلایل اقتصادی داشته است. اگر قرار باشد امروز از ستیز اقتصادی جهانی سخن بگوییم، در دو سر طیف این رقابت، امریکا و چین قرار می‌گیرند. افغانستان در این ستیز اقتصادی به سه دلیل عمده مهم شمرده می‌شود:

-موقعیت جغرافیایی بین مناطق اقتصادی منطقه، اعم از خاورمیانه، آسیای میانه، چین، روسیه و جنوب آسیا؛
-وجود معادن بسیار غنی از جمله لتیوم؛
-و همسایگی با پروژه‌یک جاده- یک کمربند چین.

ستیز اقتصادی زمانی به ستیز امنیتی تبدیل می‌شود که افغانستان با حضور گروه‌های تروریستی به‌خوبی می‌تواند، مسیر اقتصادی چین را ناامن ساخته و گستره‌ی بزرگی از خاورمیانه، جنوب آسیا و آسیای میانه را ناامن سازد. حمایت تلویحی چین از طالبان و سرمایه‌گذاری در بخش‌های مهم معادن افغانستان، نشان از تلاش چین برای اثرگذاری بر مناسبات امنیتی افغانستان است. چینی‌ها در صدد هستند که با کمک پاکستان، ثبات طالبانی را در افغانستان ایجاد کرده و با استفاده از این فرصت، هم از معادن افغانستان مستفید شوند و هم جلوی اثرگذاری گروه‌های اسلامیست مخالف چین در پروژه‌‌ی یک جاده- یک کمربند را بگیرند.

 

باتلاق امنیتی

خروج امریکا از افغانستان، پرسش بزرگی را ایجاد کرد که چرا امریکایی‌ها با این‌همه سرمایه‌گذاری مادی و حیثیتی، با آن طرز عجیب افغانستان را ترک کردند. در این مورد گمانه‌زنی‌های گوناگونی وجود دارد. اما نگارنده بر این نظر است که خروج امریکا، جهت ایجاد باتلاق امنیتی برای رقبا در افغانستان بوده است.

منظور از باتلاق امنیتی، ایجاد منطقه‌ای است که در آن خلأ قدرت باعث فوران بحران امنیتی به مناطق پیرامون می‌شود. این باتلاق می‌تواند به دو صورت ایجاد شود: گاهی مشکلات داخلی کشورها باعث از بین رفتن حاکمیت دولت‌ها به‌عنوان قدرت‌های فایقه و صاحبان زور مشروع می‌شود و نیروهای فرار از مرکز به‌عنوان صاحبان زور غیرمشروع، باعث بحران داخلی گشته و به مرور زمان این بحران امنیتی به مناطق پیرامون نفوذ می‌کند. گاهی هم عنصر یا عناصر خارجی در وضعیت خلأ قدرت، در صدد تبدیل یک سرزمین به باتلاق امنیتی برمی‌آیند. در چنین وضعیتی، هدف ایجاد باتلاق امنیتی، درگیر کردن یک کشور و یا کشورهای بیش‌تر در بحران امنیتی منطقه‌ای است.

دو دلیل عمده در این‌که امریکا در صدد ایجاد باتلاق امنیتی است، تصور می‌شود: نخست این‌که خروج امریکا از افغانستان پس از سال‌ها حضور و هزینه‌های نجومی و بازی‌های کلان منطقه در آسیای میانه، عاقلانه به نظر نمی‌رسید و دوم این‌که در موافقت‌نامه‌ی امریکا و طالبان، بخش‌های مخفی‌ای وجود دارد که منتشر نشده و این موضوع گمانه‌زنی در این‌باره را تقویت می‌کند. با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، احتمال خلأ قدرت در آینده زیاد است و با حضور ده‌ها نیروی تروریستی در افغانستان، احتمال سرایت بحران امنیتی افغانستان به آن‌سوی مرزهای افغانستان جدی است. چنین وضعیتی می‌تواند برای مدت مدیدی افغانستان و منطقه را با آشوب بی‌سابقه‌ای روبه‌رو سازد. ایجاد باتلاق امنیتی در افغانستان، در قدم نخست می‌تواند باعث نفوذ گروه‌های افراطی به آسیای میانه به‌عنوان حیات خلوت منافع روسیه و مناطقی از چین شود و مرزهای شرقی ایران را تهدید کند. باتلاق امنیتی می‌تواند پهلوی دیگری هم داشته باشد و آن نقش هند به‌عنوان نیروی بازنده‌ی بازی جدید در افغانستان است. طبیعی است که هند به‌عنوان رقیب پاکستان، به‌ سادگی شکست در میدان جنگ نیابتی افغانستان را نپذیرد و باتلاق امنیتی در افغانستان را به‌جای کشور متحد پاکستان ترجیح دهد.

 

کمربند امنیتی

در مقابل تز باتلاق امنیتی امریکایی‌ها، روس‌ها به کمربند امنیتی در منطقه اعتقاد دارند. آنان به‌خوبی در یافته‌اند که حضور گروه‌های تروریستی دیر یا زود، از افغانستان به آسیای میانه سرریز خواهد شد. این‌که دولت‌های آسیای میانه به‌عنوان فضای حیاتی روسیه، قدرت مقابله با نیروهای تروریستی را دارند، به سادگی قابل پیشبینی نیست. به‌دلیل وجود نظام‌های استبدادی و وضعیت نابسامان اقتصادی در آسیای میانه، گروه‌های بنیادگرا، برای بخش‌هایی از مردمان آسیای میانه جاذبه دارند و در صورت نفوذ آنان به قلمرو کشورهای آسیای مرکزی، مهار آنان به سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود. نگارنده بر این باور است که روس‌ها به دو کمربند امنیتی برای در امان ماندن از تبعات باتلاق امنیتی متکی هستند. نخست؛ کمربند سنتی کشورهای آسیای میانه به ویژه در تاجیکستان که روس‌ها دهه‌هاست مراقبت از مرز این کشور را مستقیماً برعهده دارند و دوم؛ ایجاد کمربندی در شمال افغانستان که بحران را در درون افغانستان نگه دارد. هرچند که با تصرف پنجشیر توسط طالبان و سایر گروه‌های تروریستی، کمربند دوم عملاً از هم پاشیده است، اما شواهد نشان می‌دهد که روس‌ها هم‌چنان در صدد احیای این کمربند برای حفظ کمربند اولی هستند.

 

نتیجه‌گیری

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که گفتمان امنیتی افغانستان در سه لایه‌ی داخلی، منطقه‌ا‌ی و بین‌المللی عمل کرده است. هر کدام از این لایه‌ها، دارای عناصر خاص خود هستند که به‌صورت یک مشکل در بیست سال گذشته عمل کرده است. دولت افغانستان نتوانست که بین این سه لایه تعادل منطقی ایجاد کند و در هر سه لایه دارای سیاست‌های گنگ و گاه مغرضانه بود. زمانی‌که این سه لایه نتوانست در یک سیستم منافع مردم افغانستان را برآورده سازد، ناچار نظام فروپاشید. دال مرکزی گفتمان امنیت در افغانستان، «امنیت شکننده» است که در سه لایه با دال‌های شناور دیگری شناخته می‌شود.

در  لایه‌ی داخلی، دال‌هایی چون فرهنگ سیاسی، جامعه‌شناسی افغانستان، توسعه و طبقه‌ی متوسط ضعیف دال مرکزی امنیت شکننده را تقویت می‌کنند. فرهنگ سیاسی منازعه‌گرا، جزیره‌ا‌ی، چندپارچه و محدود- مشارکتی زمان جمهوریت که به فرهنگ سیاسی محدود-تبعی در امارت طالبان تبدیل شده، با مفهوم امنیت به معنای مدرن آن هم‌خوانی نداشته و با خواست‌های مردم از سیستم سیاسی با مفهوم مدرن امنیت سازگاری ندارد. جامعه‌شناسی افغانستان نیز که با مفهوم پیشاملت نادولت تعبیر می‌شود، ذاتاً بحران‌آفرین است. بحران‌های چندگانه‌ی جامعه‌شناسی افغانستان باعث شده که امنیت شکننده هیچ‌گاه قوام پیدا نکند. توالی شکست‌های توسعه نیز در ناامنی افغانستان قابل توجه است. رابطه‌ی امنیت و توسعه، رابطه‌ا‌ی دوطرفه است که هر دو طرف همدیگر را تقویت یا بالعکس تضعیف می‌کنند. طبقه‌ی متوسط ضعیف و شکننده که حامی، آگاهی‌بخش و پاسدار امنیت در حوزه‌های مختلف یک کشور است، مشکل دیگری است که افغانستان همیشه با آن روبه‌رو بوده است.

لایه‌ی منطقه‌ا‌ی، گفتمان خاص خود را دارد. در این لایه هم امنیت شکننده و مشروط دال مرکزی است و دال‌های شناوری چون ژئوپولتیک، ژئواکانومیک، اختلافات مرزی، مسأله‌ی آب و زباله‌های امنیتی، ناامنی را گسترده‌تر می‌سازند. حقیقت امر این است که بخش بزرگی از تقصیر در این لایه هم متوجه دولت‌های افغانستان است. ادعای مرزی نسبت به بخش بزرگی از خاک پاکستان موسوم به خط دیورند، اختلاف بر سر مسأله‌ی آب با ایران و حضور ده‌ها گروه تروریستی منطقه‌ا‌ی در افغانستان، به دیپلماسی ضعیف و استیصال دولت‌های افغانستان برمی‌گردد. نادیده نباید گرفت که کشورهای منطقه به‌ویژه کشورهای اسلامی، افغانستان را به‌عنوان زباله‌دان امنیتی خود می‌دانند و زباله‌های امنیتی خود را به این کشور کانالیزه می‌کنند. تز ثبات در افغانستان همیشه به ضرر این کشورها عمل خواهد کرد، زیرا بنیادگرایان مسلحی که در افغانستان لانه ساخته‌اند، در صورت ایجاد ثبات در این کشور، مجبور به بازگشت به کشورهای خود می‌گردند و مشکلات جدی امنیتی را برای کشورهای متبوع خود پدید خواهند آورند. ژئوپولتیک و ژئواکونومیک افغانستان نیز به‌عنوان تیغ دولبه عمل می‌کند. از یک‌سو، ثبات می‌تواند به منطقه پویایی اقتصادی بارآورد و از سوی دیگر، می‌تواند محل تنازع قدرت‌های درگیر باشد. منطقه در این مورد دو تصمیم نهایی باید بگیرد، یا به ثبات افغانستان تن دهد یا برای آزادسازی اقتصادی نقشه‌ی افغانستان را تغییر دهد.

لایه‌ی جهانی نیز از اهمیت به‌سزایی در گفتمان امنیت افغانستان برخوردار است. در این لایه امکان رقابت به‌جای همکاری بیشتر قابل تصور است. ستیز پارادایمی بین لیبرالیسم و بنیادگرایی اسلامی، ستیز اقتصادی بین امریکا و چین، ایجاد باتلاق امنیتی برای کشورهای چین، روسیه و ایران توسط امریکا و ایجاد کمربند امنیتی در شمال افغانستان توسط روس‌ها برای مقابله با تهدیدات امریکا، افغانستان را به محل درگیری‌های احتمالی قدرت‌های بزرگ تبدیل کرده است.

با وصف شرایط دشوار افغانستان و منافع متضاد منطقه و جهان در این جغرافیا، سناریوهای متفاوتی از ثبات دایمی و بی‌طرفی افغانستان تا تجزیه و تقسیم این کشور محتمل‌اند. نگارنده بر این باور است که در وضعیت کنونی، توانایی داخلی و اراده‌ی منطقه‌ا‌ی و بین‌المللی برای آوردن ثبات در افغانستان وجود ندارد و برای آینده باید منتظر تحولات بعدی نشست، تحولاتی که آینده‌ی امنیت در افغانستان را بیشتر از هر زمانی ناامیدکننده به تصویر می‌کشد.

 

پاورقی‌ها:

  1. دکترای اندیشه‌ی سیاسی دانشگاه فردوسی. dawoud.erfan@gmail.com
  2. Shadow System.
  3. Economic Cooperation Organization
  4. South Asian Association for Regional Cooperation
  5. Central Asian Regional Economic Cooperation
  6. United Nations Special Program for the Economies of Central Asia.

 

منابع

انصاری، بشیراحمد.(1382). ذهنیت قبیله‌ای دیواره‌ای فراراه تدین و تمدن، کابل: انتشارات میوند.

بوزان، باری و دیگران.(1392). چارچوبی تازه برای تحلیل امنیت، ترجمه: علی‌رضا طیب، تهران: انتشارات پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی، چاپ دوم.

بوزان، باری و ویور، الی.(1388). مناطق و قدرت‌ها، ترجمه: رحمان قهرمان‌پور، تهران: پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی.

تمنا، فرامرز.(1393). سیاست خارجی افغانستان در سپهر همکاری‌های منطقه‌ای،کابل: انتشارات مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان.

خلیلی، محسن.(1401). افغانستان پیشاملت نادولت، مشهد: انتشارات بدخشان.

رحیمی، سردار محمد.(1391). ژئوپلتیک افغانستان در قرن بیستم (تحولات، رویکردها، پیامدها)، کابل: انتشارات سعید.

رحیمی، مجیب‌الرحمان.(1390). نقدی بر ساختار نظام در افغانستان، کابل: انتشارات سعید، چاپ دوم.

زادوخین، آ. گ .(1384). سیاست خارجی روسیه؛ خودآگاهی و منافع ملی، ترجمه: مهدی سنایی، تهران: انتشارات ابرار معاصر.

سازمند، بهاره .(1392). سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ، تهران: نشر ابرار معاصر، چاپ دوم.

عارفی، محمد اکرم.(1393). توسعه‌ی سیاسی افغانستان، کابل: انتشارات مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان.

عرفان، داوود.(1395). طبقه‌ی متوسط و توسعه‌ی سیاسی در افغانستان، کابل: انتشارات پرند.

عرفان، داوود.(1399). فرهنگ جزیره‌ای، تأملاتی پیرامون فرهنگ سیاسی افغانستان، کابل: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.

عرفان، داوود.(1400). بررسی و شناسایی عوامل بحران امنیتی هرات و ارایه‌ی راهکارهای امنیتی، کابل: انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.

مارش، دیوید و استوکر، جری.(1384). روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه: امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران: انتشارات پژوهشکده‌ی مطالعات راهبردی، چاپ دوم.

منصور، عبدالحفیظ(1392). موانع توسعه‌ی سیاسی در افغانستان با تأکید بر عوامل اجتماعی و فرهنگی، کابل: انتشارات سعید.

مهدی، محی‌الدین(1389). گفتمان ملی افغانستان، کابل: انتشارات امیری.

واترز، مالکوم و دیگران.(1381). جامعه سنتی و جامعه‌ی مدرن، ترجمه: منصور انصاری، تهران: پردیس.

همیلتون، مالکوم.(1389). جامعه شناسی دین، مترجم: محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث.

در خبرنامه ثبت نام کنید و مطالب را از طریق ایمیل دریافت کنید