چکیده
روابط افغانستان و ایران با رویکردی سازه انگارانه با توجه به سازه های همسو و ناهمسو در سیاست خارجی دو کشور تبیین یافته است. رویکرد سازه انگارانه با توجه به هویت بخشی به سیاست خارجی کشورها، به سازه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توجه دارد که در روابط دو کشور افغانستان و ایران مورد توجه قرار گرفته است. در حالی که در روابط دو کشور، همسویی ها، تضادها، موانع و فرصت های زیادی وجود دارد؛ نیاز به راهکارهای عملی متناسب با منافع دو کشور جستجو شده است که بتواند سازه های مثبت روابط دو کشور را سمت و سو دهد.
واژگان کلیدی: سازه انگاری، سازه های همسو، سازه های ناهمسو، ایران و افغانستان.
مقدمه
افغانستان و ایران به عنوان دو کشور همسایه با تاریخ و فرهنگ مشترک، از فرصت های زیادی برای همکاری در سطح منطقه ای برخوردارند. شاید هیچ دو کشوری را نتوان یافت که اندازه ی ایران و افغانستان، مشترکات فرهنگی داشته باشند. حضور مهاجرین پرشمار افغانستانی در ایران، حجم قابل توجه مبادلات اقتصادی دو کشور، مسافرت قابل ملاحظه ی شهروندان افغانستان به ایران و همکاری های فرهنگی دو کشور از جمله فعالیت دو دانشگاه آزاد و پیام نور ایران در افغانستان از جمله مسایلی اند که در رابطه ی دو کشور مطرح اند. با توجه به این موضوع که کشورهای جهان بر اساس نظریه های سازه انگارانه در پی تبیین هویت بین المللی خویش هستند. این شاخص ها بیشتر متکی بر هنجارمندی ارزش هایی است که ریشه در روان جمعی و تاریخ یک کشور دارد. از آنجا که بسیاری از ارزش های تاریخی در ایران و افغانستان مشترک اند؛ بنابراین ساخت سازه های هویتی دو کشور بسیار مشابه هم اند و این سازه ها می توانند به عنوان مؤلفه های همسویی دو کشور در محیط بین الملل و همکاری های منطقه ای قرار گیرد. بنا براین ملحوظ، پرسشی که مطرح می شود، این است که افغانستان و ایران، بر اساس رویکردی سازه انگارانه، چه سازه هایی برای همکاری های فرهنگی در منطقه دارند؟ به نظر می رسد که سازه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی می تواند در هویت بخشی به دو کشور در عرصه ی بین المللی کمک کند و به تبع آن بر اساس این اشتراکات، همکاری های دو کشور را به بلندترین سطح ارتقا دهد.
چهارچوب مفهومی پژوهش
برای تبیین موضوع چارچوب مفهومی پژوهش را بر اساس مفاهیم اساسی مکتب سازه انگاری (فرهنگ و هویت) در نظر گرفته ایم.
فرهنگ و هویت در رهیافت سازه انگارانه
الکساندر ونت[1] در باب تکوین قدرت و منافع از انگاره سخن گفت. ( ونت، 1392: 136) و بر این اندیشه پای فشرد که فقط قدرت و منافع را سازه هایی شکل می دهند که منشأ اجتماعی دارند و بر این اساس، نظریه ی اجتماعی سیاست بین الملل را بنیان گذارد. در نظریه ی اجتماعی او دو مفهوم فرهنگ و هویت، جایگاه ویژه ای دارند. او فرهنگ را به عنوان شناخت مشترک و جمعی معرفی می کند، ( ونت، 1392: 229) و متغیرهایی چون وابستگی متقابل، سرنوشت مشترک، همگنی و خویشتن داری را در شکل گیری هویت جمعی و دگرگونی ساختاری مهم می داند.( ونت،1392: 491- 531)
در سیاست خارجی کشورها، سازه ها نقش مهمی دارند. سازه های هویت ملی هر کشوری بر گرفته از فرهنگ عمومی آن کشور بیانگر هویت ملی آن کشور است و این سازه ها در فضای بزرگتری چون روابط منطقه ای و جهانی می توانند سازه های مشترکی را تشکیل دهند که در همبستگی منطقه ای و جهانی کشورها مؤثر باشد. فرض اصلی رهیافت سازه انگاری این است که بازیگران جهان خود را می سازند. [2] کوبالکووا[3]، 1392: 57). نمونه ی بارز این سازه را می توان ارزش های اسلامی دانست که بین کشورهای اسلامی پیوندی عاطفی و ارزشی ایجاد می کند.
در رهیافت سازه انگاری سه مفهوم منافع[4]، قدرت[5] و عقلانیت[6] در دستگاه معنایی که سازه های فرهنگی- اجتماعی یک کشور را به هنجارهای هویتی تبدیل می کند؛ نقش آفرینی می نمایند. این دیدگاه تأکید می ورزد که منافع از طریق رویه های گفتمانی بازیگران، تولید، بازتولید و متحول می شوند. این ادعا از این مفروض سازه انگاری ناشی می شود که مردم بر اساس معنایی که اهداف برای آنها دارند رفتار می کنند. (خسروی و میرمحمدی، 1393: 208)
قدرت در رویکرد سازه انگارانه، مفهومی وسیع می یابد. به طوری که تمامی رویه های بازنمایی، مستلزم روابط قدرت اند. گفتمان های حاکم در سیاست بین الملل با خود، قدرت را برای ساختن جهان به همراه می آورند و به قول فوکو، قدرت و دانش مستقیماً بر یکدیگر تأثیر می گذارند. (خسروی و میرمحمدی، 1393: 212). بازنمایی ها در گفتمان قدرت مهم اند که با سازه های متفاوت اجتماعی می توانند، سیاست خارجی یک کشور را تبیین کنند.
موضوع دیگر، عقلانیت سیاسی در رویکرد سازه انگاری است. از آنجا که بر اساس دیدگاه آلیسون و هالپرین (خسروی و میرمحمدی، 1393: 213) سیاست دیوان سالارانه ی امروزی رویداد محور است و بازی های سیاسی در پی هر رویداد در فضای عمومی سیاسی امکان ظهور دارند؛ هر رویداد به یک انتخاب عاقلانه نیازمند است. این انتخاب عاقلانه است که بین منافع و قدرت در عرصه ی بین المللی تناسب ایجاد می کند و سیاست خارجی کشورها را سمت و سو می دهد.
به طور کلی می توان گفت که در رویکرد سازه انگاری، دست اندرکاران سیاست خارجی، بر اساس فرهنگ عمومی و سنت های اجتماعی پسندیده، هنجارهایی را می آفرینند که با آن هویت ملی را می توان تعریف کرد.
عوامل تأثیرگذار بر رابطه ی همسوی ایران و افغانستان
سازه های همگونی که شامل سازه های تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می شوند، بر رابطه ی دو کشور تأثیر گذشته اند که به عنوان سازه های مثبت باید مورد توجه بیشتری قرار گیرند.
الف) سازه های همگون تاریخی دو کشور
دو کشور ایران و افغانستان تاریخ مشترک هزاران ساله دارند. تاریخ مشترک این دو کشور، پس از قرن ها باهمی که به نام های آریاناویچ/ ایران ویچ و خراسان( بهمنی قاجار، 1385: 17) یاد می شدند؛ در شب (یک شنبه 11 جمادی الاخر 1160 قمری برابر با 1747 میلادی)؛ (تمنا، 1393: 91) شبی که نادرشاه افشار به قتل رسید، به پایان می رسد. احمدشاه درانی، یکی از سرداران سپاه نادرشاه، با حفاظت از خانواده ی شاهی و تصرف مناطق شرقی ایران، دولتی جدید بنا نهاد که خراسان/ افغانستان نامیده می شد. اما این دو کشور، با وجود مرزهای سیاسی جدید، تاریخ مشترک خویش را در حافظه دارند. کتب تاریخی هر دو کشور، تنها در سیصد سال اخیر راه جداگانه ای را می پیمایند و جالب این است که در این 296 سال (1747-2016 میلادی) هم تاریخ دو کشور مشابهت های فراوانی داشته است. جنبش مشروطیت در هر دو کشور با شاخص های تقریباً همسانی اتفاق افتاده است و سرگذشت اسلام سیاسی با سیدجمال الدین افغان از کابل به تهران و افریقا و اروپا راه یافته است. (فرهنگ، 1385: 567). بیشترین روابط فرهنگی دو کشور به دوران پهلوی دوم در ایران، و دوران ظاهرشاهی در افغانستان برمی گردد. (نعمتی و ادوای، 1392: 125). از سوی دیگر نهضت اسلامی افغانستان از آثار اسلام گرایان ایرانی همچون شریعتی تأثیر به سزایی پذیرفته است. با وجود اختلاف در تاریخ پیدایش و رهبری نهضت اسلامی افغانستان، تمام مورخین و رهبران احزاب انشعابی این جریان متفقالقولند که این جریان با الهامگیری از جنبش اخوانالمسلمین مصر در بستری دانشگاهی پا به عرصهی وجود گذاشت. مبانی فکری رهبران نهضت اسلامی افغانستان، همان مبانی فکری اخوانالمسلمین است که از طریق کتابها و رسالههای فارسیای که توسط جنبش اسلامی ایران چاپ میشد؛ در اختیار اعضای جنبش قرار میگرفت. این موضوع را احمد شاه مسعود چنین بیان کرده است: «… یک عده کتابها هم در آن وقت در کابل وجود داشت که در شکلگرفتن و شکلدادن این افکار مؤثر بود، کتابهایی که در ایران چاپ میشد و داخل افغانستان میشد، از سیدقطب و محمد قطب و کتابهای مودودی صاحب و امثالهم و بعضی رسالههایی که توسط خود برادران نوشته میشد. (طنین، 1384: 135 -136) از سوی دیگر، نوشتههای مطهری و شریعتی از اسلامگراهای ایرانی هم در دسترس اعضای نهضت اسلامی افغانستان قرار میگرفت. مبانی فکری نهضت اسلامی افغانستان که با مبانی فکری جنبشهای اسلامی آن زمان به ویژه اخوانالمسلمین همخوانی داشت؛ بر ایجاد حکومت اسلامی، مبارزهی نظامی برای دستیابی به حکومت اسلامی و همکاری بین جنبشهای اسلامی تأکید میکردند. رابطه بین انقلاب اسلامی ایران و انقلاب اسلامی افغانستان را نمی توان به سادگی انکار کرد. طوری که در زمان وقوع انقلاب اسلامی افغانستان حکومت کمونیستی وقت، تحرکات انقلابی افغانستان را به برنامه ی صدور انقلاب اسلامی ایران، مرتبط می دانست. (عرفان، 1395: 8). حمایت ایران از جهاد مردم افغانستان بر علیه شوروی سابق و پذیرش ملیون ها مهاجر افغانستانی از موضوعات مهمی اند که تاریخ بعد از دولت کمونیستی را شکل می دهد. پس از کنفرانس بن و تشکیل دولت جدید افغانستان، رابطه ی دو کشور، در وضعیت خوبی قرار داشته است. ایران در بازسازی افغانستان سهم گرفته است و رابطه ی نزدیک سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با افغانستان دارد. جمهوری اسلامی ایران برای بازسازی افغانستان 560 میلیون دلار به صورت اعتبار و کمک بلاعوض طی 5 سال مابین سالهای 1381 تا 1385 در نظر گرفت و نیز نخستین کشوری بود که کار بازسازی در افغانستان را با احداث جاده دوغارون-هرات، احداث خط انتقال برق به هرات، راهاندازی گمرک میلک و …آغاز نمود. بخش دیگری از روابط اقتصادی این دو کشور به اجرای پروژههای بخش کشاورزی در افغانستان بازمیگردد که با توجه به درخواستها و نیازهای این کشور و همچنین لزوم ایجاد تغییرات اساسی در برخی از کالاهای زیرکشت آن از جمله کشت خشخاش باید مورد توجه و پیگیری قرار گیرد. از جمله اهداف ایران در این حوزه ایجاد اشتغال دائم و فصلی مناسب با اصل اقتصادی در زمینههای کشاورزی و دامداری بوده است. در زمینه روابط اقتصادی بحث حجم مبادلات تجاری و صادرات کالاها و خدمات فنی و مهندسی نیز مهم است که آمارها حاکی از افزایش حجم آن در طول سالهای اخیر است. درحالی که در سال 1381 بالغ بر 150 میلیون دلار صادرات کالاهای غیرنفتی از ایران به افغانستان را داشتیم این رقم در سال 1388 به 900میلیون دلار رسیده است. علاوه بر گسترش حجم مبادلات تجاری درسال 1384 از مجموع 196 شرکت فعال سرمایهگذاری خارجی در افغانستان، ایران با 125 شرکت فعال و میزان سرمایه ثبت شده در بین سایر کشورها ردیف نخست را به خود اختصاص داده بود. با اشتیاقی که ایران در بازسازی آینده افغانستان دارد میتواند جایگاه مهمی داشته باشد.(بخشی، سایت مرکز مطالعات صلح)[7]
الف) سازه های همگون فرهنگی دو کشور
ایران به عنوان نخستین کشوری است که نظام رسمی آن به نام جمهوری اسلامی مسمی شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، قانون اساسی این کشور، اصول اساسی این کشور مبتنی بر این امر است. اصل اول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حکومت این کشور را جمهوری اسلامی می داند، اصل دوم پایه های اساسی نظام ایران را بر پایه ی ایمان تعریف می کند. در اصل سوم، اهداف عالیه ی نظام بر پایه موازین اسلامی مشخص می شود. اصل چهارم اذعان می دهد که کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصول کلی، اصل اول تا چهارم). از سوی دیگر تمامی کارشناسان مسایل سیاسی اذعان دارند که هویت بین المللی ایران، از اسلام گرفته شده است. منابع هویتی نظام جمهوری اسلامی از دید بسیاری به سه دسته ی اصلی تقسیم شده است که اسلام نقش کلیدی را در این بین ایفا می کند. این منابع عبارت اند از: ذﻫﻨﻴﺖ ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﻳﺮاﻧﻴﺎن، اﺳﻼم ﮔﺮاﻳﻲ و ﭼﻬﺎر ﭼﻮﺑﻪ ﻫﺎ ي ﻓﻘﻬﻲ ﺑﺮ آﻣﺪه از آن وﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻣﻌﺎﺻﺮ اﻳﺮاﻧﻴﺎن(متقی، کاظمی، 1386: 223).
افغانستان در کنار دو کشور ایران و پاکستان، سومین کشوری است که با نام رسمی جمهوری اسلامی، در عرصه ی بین المللی ظاهر شده است. اسلام در قانون اساسی افغانستان جایگاه ویژه ای دارد و هیچ گونه قانونی بر خلاف ارزش های آن امکان تصویب ندارد. (قانون اساسی افغانستان، ماده سوم) بنابراین سیاست خارجی کشور با در نظر داشت این موضوع اسلام را منحیث یکی از مهم ترین پارامترهای تعیین کننده در سیاست خارجی خویش در نظر دارد. توسعه ی روابط نیک با کشورهای اسلامی یکی از دایره های اصلی سیاست خارجی افغانستان است. سیر تاریخی سیاست خارجی افغانستان نشان می دهد که هیچ نظام سیاسی ای نتوانسته به سادگی از این رکن رکین سیاست خارجی به سادگی صرف نظر کند. شاید گزاف نباشد اگر ادعا کنیم که اسلام یکی از گفتمان های مرکزی قدرت و مدیریت از روابط اجتماعی و سیاسی در تمام سطوح جامعه در افغانستان معاصر بوده است.(شهرانی) حتی در برهه ای از زمان، افغانستان طلایه دار صدور اندیشه های پان اسلامیسم در منطقه به شمار می رفت. با آغاز سدۀ بیستم، گفتمان اسلام و جهاد در افغانستان با افزایش مقاومت جهاد ضد استعماری در سراسر آسیا و افریقا متاثر و مستحکم گردیده و باعث ظهور جنبش های قوی اصلاح طلب پان- اسلامی میشود. اندیشه های جمال الدین افغانی و شاگردان او برای رهائی مسلمانان از “جهالت و درماندگی” از طریق آموزش، اصلاحات و فرا گیری دانش معاصر و بالاتر از همه وحدت امت اسلامی برای مقاومت بر ضد تجاوز و اشغال غربی ها، “گریبانگیر تصورات مسلمانان این دوران می شود”. این جنبش ها با آغاز جنگ جهانی اول (که امپراتوری مریض عثمانی را غرق و نابود می سازد) آبدیده تر گردیده و به امیدواری پایان دادن به انقیاد تحقیرآمیز مسلمانان تحت نفوذ امپراتوری های استعماری اروپائیان می افزاید. دعوت برای اصلاحات معارف اسلامی و بیداری ملی گرایان مسلمان در افغانستان توسط روزنامۀ سراج الاخبار و مدیر مسئول آن (محمود طرزی) برای روشنفکران نوپا در حلقات دربار شاهی صورت میگیرد. سراج الاخبار به حلقۀ روز افزون خوانندگان خود در بارۀ اندیشه های سیاسی اصلاح طلبان مسلمان سرزمین های عثمانی و اندیشه های انقلابی روحانیون دیوبندی در شبه قارۀ هند معلومات میدهد که باعث ظهور جنبش خلافت و جهاد ضد استعماری گردیده و سرحدات پشتون هند برتانوی را شعله ور میسازد.(فرهنگ، 1388: 629) حکومت مجاهدین و طالبان با قرائت های متفاوتی سیاستی اسلام محور را در عرصه ی سیاست خارجی در دستور کار داشتند. اسلام به عنوان یکی از سازه های هویت افغانستان به عنوان فرصتی در سیاست خارجی تلقی می گردد که می تواند با یک دیپلماسی سنجیده در حصول منافع ملی در گستره ی آسیا، خاورمیانه و افریقا مؤثر باشد. رمضان، حج، اعیاد مذهبی، حقوق بشر اسلامی، سازمان کنفرانس اسلامی و مسایل جهان اسلام به ویژه مسأله ی فلسطین از جمله نمادهایی است که در هویت بخشی بین المللی افغانستان و ایران و گسترش روابط با یک سوم جمعیت جهان، هر دو کشور را یاری رساند.
فرهنگ و حوزه های فرهنگی در سیاست از مباحث مهم و اساسی شمرده می شوند طوری که یورگن هابرماس، حوزه های فرهنگی و سیاست را دو متغیر مستقلی می داند که بر همدیگر تأثیر می گذارد. (عرفان، 1394: 48) سازه های فرهنگی در سیاست خارجی کشورها نیز جایگاه ویژه ای دارند. الکساندر ونت بر این عقیده است که آنچه که در عرصه ی سیاست بین الملل وجود دارد؛ فقط انگاره است و بس. سیاست نرم و استفاده از مؤلفه های فرهنگی از جمله راهبردهای موفق کشورهای جهان شمرده می شود. اما همه ی کشورها در سازمند کردن این مؤلفه ها و هنجارمندی آن به طور همسان موفق نبوده اند. در راهبرد سیاست خارجی امریکا، ارزش های امریکایی به صورت سازه های فرهنگی قوی عرض اندام کرده اند طوری که وزیرخارجه امریکا در شکل گیری نظم نوین جهانی بیان داشت که منافع حیات بشری منافع ملی امریکا شمرده می شود و مهم هم نیست که چقدر از سواحل امریکا فاصله داشته باشد. (سازمند، 1390: 234) سیاست خارجی اروپا هم از سازه های فرهنگی ارزش های اروپایی در هویت سازی خارجی اش بهره می برد طوری که سیاست نرم افزارانه ی آن در عرصه ی بین الملل بر سیاست سخت افزاری می چربد. اتحادیه ی اروپا تلاش دارد تا با ارایه ی الگویی متفاوت، به عنوان قدرت نرم افزارانه در عرصه های مدیریت بحران، پیشگیری از مناقشات، صلح بانی و بازسازی اقتصادی، سیاست خارجی هنجاری رابه مورد اجرا گذاشته و به گسترش و تعمیم معیارهای اروپایی در سطح نظام بین الملل و تأثیرگذاری بر سیاست های شرکا و طرف های اقتصادی و تجاری خود بپردازد. (سازمند، 1390: 302) چین یکی از نمونه های موفق استفاده از راهبرد سازه انگارانه در عرصه ی بین المللی است. چینی ها توانستند که با گذر از ایدیولوژی کمونیسم، به معرفی سازه ای جدید در سیاست خارجی خویش نایل آیند. چین با تأکید بر آیین کنفوسیوس و مبانی صلح طلبانه ی آن، توانست آن را در سیاست خارجی خویش هنجارمند سازد. با تأکید بر این سازه بود که دنگ شیائوپنگ در مقر سازمان ملل متحد با وام گیری از سخن تولستوی بیان داشت که چین صلح دوست ترین کشور دنیاست. (سازمند، 1390: 356)
پیشینه ی فرهنگی افغانستان و ایران فرصت مناسبی است که در سیاست خارجی هر دو سازه های هدفمند و مؤثری را ایجاد کند. زبان، نوروز و شخصیت های فرهنگی از فرصت های مناسب سازه انگاری و هویت بخشی در سیاست خارجی هر دو کشور به شمار می روند. زبان فارسی به عنوان زبان کلاسیک منطقه هنوز جایگاه ارزنده ای در جهان و منطقه دارد. این زبان در آخرین آمارهای جهانی جایگاه ششم دنیا را دارا است و یکی از زبان های پرنفوذ منطقه ی غرب آسیا به شمار می رود. حداقل سه کشور، ایران، افغانستان و تاجیکستان به این زبان سخن می گویند و در پاکستان، هند و ازبکستان هم جایگاه ویژه ای دارد طوری که سرود ملی پاکستان تقریباً به این زبان سروده شده است و اندیشه های ناب بزرگترین متفکر پاکستانی، اقبال لاهوری از این زبان وام گرفته است. زبان فارسی در کشوری همچون ارمنستان اولین زبان خارجی است که در مراکز آکادمیک آن کشور آموزش داده می شود. طرح راه اندازی تلویزیون فارسی زبانان منطقه بین سه کشور، ایران، افغانستان و تاجیکستان بیانگر محوریت زبان فارسی است.. سازه ی زبان فارسی در سیاست خارجی ایران و افغانستان، می تواند در دایره ی منطقه ای سیاست خارجی هر دو کشور به مثابه نقطه ثقل ارزش های فرهنگی مورد توجه قرار گیرد.
شاید بین مؤلفه های فرهنگی تأثیرگذار در سیاست منطقه ای هیچ نمادی چون نوروز نتواند نقش بازی کند. نوروز در بین حداقل 12 کشور جهان به عنوان جشنی باستانی تجلیل می گردد. از سوی دیگر نوروز به عنوان روز صلح در سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده است که خود بر جایگاه ویژه ی آن حتی در عرصه ی بین المللی حکایت دارد. هر دو کشور ایران و افغانستان در بهره برداری از این جشن باستانی دارای فرصت های فراوانی هستند. افغانستان تنها کشوری است که شهری با نماد نوروزی دارد. مراسم سالانه ی برافراشتن جهنده در مزار شریف فرصت مناسبی است که مردم منطقه را در این شهر گردهم آورد. و در ایران، نوروز جایگاه ویژه ای دارد که مهم ترین عید میهنی این کشور شمرده می شود. ایران و افغانستان باید نوروز را به سازه ی منطقه ای سیاست خارجی شان تبدیل نمایند و حتی می توانند به عنوان پیشگامان پیشنهاد طرحی مبنی بر برگزاری جشن سالانه ی نوروز در پایتخت هر کشور عضو سازمان نوروز بر اهمیت این سازه پای بفشارند.
اندبشه های شخصیت های علمی، فرهنگی و ادبی دو کشور چون ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، حافظ، سعدی، فردوسی، خواجه عبدالله انصاری، مولانا جامی، بهزاد، امیرعلی شیر نوایی، بیدل، سیدجمال الدین افغانی، و دهها اندیشمند دیگر، در سطح منطقه می تواند نه تنها به سازه های فرهنگی سیاست دو کشور شکل دهند که کشورهای منطقه چون ترکیه، پاکستان، هند، تاجیکستان، ازبکستان و حتی کشورهای عربی را در شکل دهی سازه های فرهنگی سیاست منطقه ای کمک نمایند. مشاهیر ایران و افغانستان با زبان مشترکی سخن می گویند و حوزه ی زیست هر کدام متعلق به جغرافیای خاصی از دولت های ملی امروزی منطقه به شمار نمی رود. مولانا نماد برجسته ای در روابط فرهنگی ترکیه، افغانستان و ایران به شمار می رود. نام گذاری سال 2000 به نام مولانا هرچند به همت ترکیه انجام شد اما حمایت های افغانستان و ایران را در پی داشت. امیر علی شیرنوایی وزیر دانشمند دوران تیموری از مفاخر مشترک افغانستان، ایران و ازبکستان است و دهها دانشمند بخاری و سمرقندی چنین هویت مشترکی را یدک می کشند. اقبال لاهوری کتاب قطور تبادل فرهنگی افغانستان، ایران و پاکستان شمرده می شود تا جایی که گاهی تشخیص هویت او را بین دو کشور مشکل می سازد. بوی جوی مولیان رودکی هنوز در دو طرف مرز تاجیکستان و افغانستان طنین انداز است. پیشینه ی تاریخی روابط فرهنگی ایران بزرگ فرهنگی با هند و بنگلادش شرح مبسوطی دارد و دست ویرانگر استعمار تا هنوز نتوانسته که آثار زبان فارسی در شبه قاره را از بین ببرد.
منطقه ی ما یکی از مناطقی است که از فرهنگ مشترکی بهره می برد و شخصیت های بزرگ علمی، فرهنگی و ادبی به عنوان نمادهای تعامل و زیست باهمی مردم این منطقه مطرح اند. سیاست خارجی افغانستان و ایران با برگزاری کنفرانس های مهم در باره ی این شخصیت ها و رویکرد فرهنگی مبتنی بر منافع ملی هر دو کشور ، می تواند از میراث ماندگار آنان در تعریف هویت بین المللی خویش بهره برداری کند و از چنین سازه ای در تعامل با منطقه، استفاده ای مثبت نماید.
ب) سازه های همگون اجتماعی دو کشور
بافت اجتماعی دو کشور ایران و افغانستان، در بستر ایران بزرگ فرهنگی قابل مطالعه است. اقوام مختلف دو کشور با هم پیوند خونی دیرینه ای دارند. تنها مرزی سیاسی نمی تواند پیوندهای خونی بین مردم دو طرف مرز را محو کرده باشد. بین هرات و مشهد، فراه و بیرجند و نیمروز و زابل، پیوند عمیق خونی برقرار است. سیستان و بلوچستان ایران بر علاوه ی خویشاوندی با نیمروز افغانستان با بخش های زیادی از اقوام پشتون افغانستان قرابت تاریخی دارد. حضور اقوام بارکزی، یوسف زی و … از زاهدان تا چابهار مشهود است.
از سوی دیگر، تکثر قومی دو کشور، نشان دهنده ی وضعیت اجتماعی مشابهی است. بنابراین می توان گفت که راهکارهای زیست مسالمت آمیز اقوام مختلف، می تواند به هر دو کشور، الگوهای ملت سازی مبتنی بر فرهنگ مشترک را ارایه نماید.
هر دو کشور افغانستان و ایران در یک بازه ی زمانی، برنامه های توسعه ای خویش را شروع کرده اند. هرچند بنا به دلایل متعددی افغانستان نتوانست برنامه های توسعه ای خویش را ادامه دهد؛ اما موانع توسعه در ایران و افغانستان آبشخورهای مشترکی دارند. ذهنیت قبیله ای، با ایل ها و آل ها در کشور ایران و قبایل مختلفی در افغانستان گره خورده است. (انصاری، 1386: 24). مداخلات خارجی از متغیرهای مشترکی است که سرنوشت توسعه ی هر دو کشور را به نحو یکسانی رقم زده است. دخالت بیگانگان در تاریخ هر دو کشور آشکار است.[8] کارشناسان سیاسی هر دو کشور، یکی از موانع اصلی توسعه در دو کشور را سیاست احساسی، ابهامات تئوریک اصلاحات، راه دشوار دموکراسی، شکاف نسلی و نظام آموزشی می دانند. (سریع القلم، 1390: 325- 377 ) و (عارفی، 1393: 46-226)
سازه های همگون سیاسی افغانستان و ایران
الف) حمایت ایران از مجاهدین در دوران جهاد و مقاومت
تقریباً سه ماه پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کمونیست های افغانستان حکومت جمهوری محمدداوود را سرنگون کردند و با شروع جهاد و حمایت حکومت اسلامی ایران، از مجاهدین، روابط دو کشور به سردی گرایید. سردی روابط دو کشور حتی در روابط شوروی سابق و ایران نیز تأثیر منفی ای داشت. (اسپوزیتو،1393: 146) با هجوم ارتش سرخ در 6 جدی (دی) 1358، سیل پناهندگان افغانستان به ایران سرازیر شد و این در حالی بود که ایران خود در جنگ با عراق به سر می برد. اسکان بیش از دو میلیون مهاجر ( تمنا، 1393: 101) از اقدامات نیک ایران در قبال مردم افغانستان به شمار می رود. ایران همچنان با تجهیز و آموزش نیروهای مجاهدین سهم به سزایی در پیروزی مجاهدین در مقابل شوروی سابق ایفا کرد. (اسپوزیتو). پس از پیروزی مجاهدین، ایران از حکومت نوبنیاد مجاهدین حمایت کرد. اما با پیروزی طالبان، حمایت ایران از مقاومت افغانستان وارد مرحله ی جدیدی گردید. بسیاری از صاحب نظران بر این باوراند که دولت ایران در تجهیز نیروهای فرمانده احمدشاه مسعود بر ضد طالبان نقش کلیدی داشته است. (مژده، 1390: 49)
ب) شرکت ایران در بازسازی افغانستان
پس از کنفرانس بن، ایران با اهدای 500 میلیون دلار در بازسازی افغانستان شرکت ورزید که ساخت جاده ی هرات- اسلام قلعه و هرات- کرخ از جمله ی این اقدامات است. جمهوری اسلامی ایران در بخش های مختلف از جمله اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی کمک های بسیاری را به افغانستان داشته است که می توان به احداث جاده ها، ایجاد مراکز بهداشتی، برق رسانی، کمک به بخش کشاورزی و تقویت آموزش و پرورش و تحصیلات عالی افغانستان اشاره کرد. جمهوری اسلامی افغانستان نیز با درک نقش مهم ایران در منطقه همیشه از کمک های این کشور به افغانستان قدردانی کرده و خواهان گسترش مناسبات بیشتر با جمهوری اسلامی ایران است. (بخشی، سایت صلح)
ج) حضور مشترک در سازمان های منطقه ای
حضور ایران و افغانستان در کنفرانس اسلامی و حمایت ایران از تصمیم های این سازمان در قبال افغانستان از مباحث مهم حضور مشترک دو کشور در سازمان های منطقه ای است. سازمان اقتصادی اکو، سازمان مهم اقتصادی دیگری است که دو کشور در آن نقش عمده داشته اند.
سازمان همکاری اقتصادی (به انگلیسی: Economic Cooperation Organization)، به طور مخفف اکو یک سازمان اقتصادی منطقهای است. سه کشور ایران، پاکستان و ترکیه در سال۱۳۴۳ (۱۹۶۴) نخستین بار این سازمان را پایهریزی کردند.
این سازمان در ابتدا با نام «آر سی دی» – که نام اختصاری سازمان همکاری عمران منطقهای – است، آغاز به کار کرد. پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) در ایران، کار سازمان با وقفه مواجه شد و در سال ۱۳۶۴ با نام «اکو» حیات خود را از سر گرفت.
پس از فروپاشی شوروی، در سال ۱۳۷۲ کشورهای افغانستان، جمهوری آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان نیز به سازمان اکو پیوستند. این سازمان هماکنون با ده عضو، حدود ۳۳۰ میلیون تن جمعیت و ۸٬۶۲۰٬۶۹۷ کیلومتر مربع وسعت کشورها، امکانات نفت، گاز و صنعت در اختیار دارد.
طبق اساسنامه این سازمان، اکو برای بهبود شرایط توسعه اقتصادی پایدار کشورهای عضو تلاش میکند؛ و برای حذف تدریجی موانع تجاری در این منطقه فعالیت دارد. از دیگر اهداف اکو، تهیه برنامه مشترک برای توسعه منابع انسانی در این ده کشور است. این سازمان همچنین برای تسریع برنامه توسعه حمل و نقل و ارتباطات فعالیت میکند. زبان رسمی اکو انگلیسی است و مقر اصلی آن، شهر تهران در ایران است. به مناسبت پیوستن افغانستان و کشورهای قفقاز و آسیایمیانه ازجمله ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان و آذربایجان به سازمان اکو و افزایش اعضای این سازمان از ۳ کشور، ایران، پاکستان و ترکیه به ۱۰ کشور، روز هفتم آذر ۱۳۷۱، به عنوان روز اکو نامگذاری شد. (ویکی پیدیا)
۱۰ کشور عضو اکو با حدود ۳۳۰ میلیون جمعیت جزء کشورهای به حساب میآیند که منابع مهم انرژی همانند نفت و گاز در این کشورها قرار دارد و رشد صنعت نیز در تعداد از کشورهای عضو قابل توجه است. (سایت بی بی سی فارسی)[9]
د) مبارزه ی مشترک با کشت، قاچاق و ترافیک مواد مخدر
مواد مخدر در دو کشور ایران و افغانستان رابطه ی معناداری را ایجاد کرده است. افغانستان نخستین تولید کننده ی مواد مخدر و ایران نخستین کشور مصرف کننده ی مواد مخدر به شمار می رود. ( ASIA and HCID, 2008: 8) از طرف دیگر، مواد مخدری که از مرزهای شرقی ایران وارد می شود بر علاوه ی مصرف داخلی به ترکیه و اروپا ترانزیت می شود. بنابراین همسویی دو کشور در مبارزه با مواد مخدر می تواند به هر دو کشور کمک شایان توجهی نماید. در همین راستا در کنفرانس وزرای خارجه کشورهای قلب آسیا یا پروسه ی استانبول، سومین تدبیر اعتماد سازی به مبارزه علیه مواد مخدر اختصاص داده شد. (تمنا، 1393: 107).
سازه های همگون اقتصادی افغانستان و ایران
الف) تجارت و بازرگانی
تجارت و بازرگانی از مؤلفه های مهم همسویی دو کشور است. تبادل کالا بین دو کشور بین چهار و نیم میلیارد دالر در سال تخمین زده می شود که بیشتر صادرات کالاهای ایرانی به افغانستان را در بر می گیرد. تجارت با ایران از طریق سه بندر اسلام قلعه در هرات، ابونصر در فراه و میلک در نیمروز صورت می گیرد. در همین راستا، سالانه نمایشگاه های بازرگانی از طرف ایران در شهرهای مختلف افغانستان برگزار می شود. حتی گفته می شود که ایران از پاکستان در تجارت با افغانستان پیشی گرفته است. سفرهای تجارتی بازرگانان دو کشور، توانسته که به تجارت دو کشور رونق بیشتری بدهد.
ب) راه ترانزیت چابهار
یکی از موانع توسعه ی اقتصادی- سیاسی در افغانستان، موقعیت جغرافیایی افغانستان شمرده می شود که راه های دسترسی این کشور به بازارهای منطقه و جهان را به مشکل مواجه ساخته است. از آنجا که مشکلات فراوانی از جمله مسأله ی لاینحل خط مرزی دیورند بین افغانستان و پاکستان همچنان پابرجاست؛ دولت پاکستان به بهانه های گوناگون مانع ترانزیت کالاهای افغانستان از طریق بندر گواتر می شود. سعی دولت مردان افغانستان همیشه بر این مسأله استوار بوده است که راه های بدیل بندر گواتر را جستجو کنند. از دیرباز بندرچابهار و راه ترانزیتی لاجورد از جمله راه های جایگزین بندر گواتر پاکستان، به عنوان راه های بدیل مدنظر بوده است.
در سال 1395 بعد از کش و قوس های فراوان، بالاخره طرح افتتاح راه ترانزیتی چابهار با سفر داکتر عبدالله رییس اجرایی حکومت وحدت ملی به چابهار، کلید خورد و نهایتاً با حضور رؤسای جمهور، هند، افغانستان و ایران این پروژه رسماً آغاز یافت. پروژه ی راه ترانزیتی چابهار نه تنها که افغانستان را به آبهای آزاد متصل می کند و رؤیای هندوستان برای رسیدن به افغانستان را دست یافتنی می نماید که در توسعه ی بازرگانی بین آسیای میانه و ایران و خاورمیانه و هند کمک بزرگی خواهد بود. (میترا، محور ملی، شنبه 29 حمل (فروردین) 1395)
به نظر می رسد که راه مواصلاتی چابهار بر علاوه ی توسعه ی اقتصادی و بازرگانی منطقه، از شکل گیری مثلت جدیدی در منطقه حکایت دارد که سه کشور، هند، ایران و افغانستان را در محور منافع مشترک اقتصادی- سیاسی در مقابل سیاست های پاکستان قرار خواهد داد. این مثلث جدید می تواند در معادلات منطقه ای نقش مؤثری ایفا کند.
عوامل تأثیرگذار بر رابطه ی ناهمسوی ایران و افغانستان
الف) مسأله ی آب
مسأله ی آب های افغانستان با همسایه ها از جمله ایران تاریخ دور و درازی دارد. پس از سالها اختلاف با سفر امیرعباس هویدا به افغانستان و امضای قراردادی با موسی شفیق نخست وزیر وقت افغانستان در سال 1973 میلادی، نخستین توافق دو کشور بر سر استفاده از آب افغانستان حاصل شد. اما در افغانستان بسیاری این قرارداد را به نفع ایران می دانستند و می دانند. شعار آب فروش یکی از شعارهای مخالفین قرارداد آب با افغانستان بود. اسدالله الم هم در خاطرات خود تلویحاً به استفاده ی ایران از ابزار مالی اشاره کرده است. وزیر دربار ایران، اسدالله علم، در خاطراتش در مارس ۱۹۶۹ مینویسد که کابل حاضر است در ازای امکانات مالی، دسترسی بهتر به بنادر ایران و کمک به توسعه این کشور، جریان آب به ایران را تضمین کند (شاه و من، به کوشش علینقی علیخانی، لندن، ۱۹۹۱)
در حالی که اراکین دولتی ایران اعم از نمایندگان سیاسی در وزارت خارجه و نماینده های مجلس مخصوصاً نماینده های زاهدان و زابل، از کم کاری دولت افغانستان در عمل به تعهدات آبی گلایه کرده اند؛ مقامات افغانستان معتقدند که ایران در طول سه دهه بدون احتساب از آب افغانستان استفاده کرده و از طرف دیگر خشکسالی های ممتد در افغانستان و کمبود آب های روان، نمی تواند قرارداد 1973 را معتبر بشمارد. ساخت بند سلما در هرات، حداقل بین دو روزنامه ی هفت صبح مشهد و هشت صبح کابل مجادله ای را پدید آورد که بیانگر حساسیت مساله ی آب در زمانی است که استان های ایرانی همجوار ایران به شدت با کمبود آب مواجه اند.
ب) حضور امریکا و ناتو در افغانستان
پس از سال 2001 حضور بیش از چهل کشور دنیا تحت فرماندهی ناتو در افغانستان، در ظاهر زنگ خطری برای ایران تلقی می شد. مشکلات جدی بین ایران و امریکا، و حضور نظامی این کشور در افغانستان باعث شده است که ایران، نگران برنامه های بعدی امریکایی ها در افغانستان باشند. این نگرانی بعد از امضای پیمان استراتیژیک امنیتی بین امریکا و افغانستان شدت گرفت، هرچند در پیمان به صراحت ذکر شده است که امریکا نمی تواند از خاک افغانستان علیه همسایگان افغانستان استفاده کند، اما حضور سنگین نظامی و استخباراتی امریکا و متحدین آن از جمله عربستان و پاکستان می تواند منافع ایران را به خطر بیندازد. بر اساس منطقه ی خلاء قدرت[10] رقابت ایران- امریکا، عربستان- ایران، پاکستان- ایران، ترکیه- ایران، ناتو- ایران، ایران- امارات قابل تصور است. ضمن این که پروژه ی تاپی فرصت استفاده از خاک ایران برای عبور لوله ی گاز را گرفته است و این رقابت ها می تواند وجه دیگری از این باب هم پیدا کند.
ج) طالبان
طالبان به صورت کلاسیک دشمن ایران شمرده می شوند. قتل عام دیپلمات های ایرانی در مزار شریف و جابجایی نیروهای ایرانی در مرز افغانستان در آن زمان، دو کشور را تا سرحد شروع جنگ پیش برد. ایران در زمان طالبان به تجهیز مخالفان آنان مشغول بود و از این ناحیه طالبان تبلیغات وسیعی را علیه ایران سازمان می دادند. اما پس از تشکیل نظام جدید در افغانستان، گروه هایی در افغانستان ایران را به حمایت از طالبان متهم ساخته اند. در تازه ترین رویداد، سخنگوی والی فراه، ایران را به حمایت از طالبان آن ولایت متهم ساخت. حتی سفیر ایران در کابل، نوعی ارتباط با طالبان را رد نکرده است و این نوع رابطه را به خاطر تأمین صلح و امنیت عنوان کرده است.
ارتباط با طالبان به هر نوعی که باشد می تواند روابط دو کشور را تیره سازد. شاید ایران بخواهد در پروژه ای موقت از طالبان استفاده کند، اما این نکته را نباید از یاد برد که همسویی با طالبان به هیچ عنوان به نفع هیچ کشوری در منطقه نخواهد بود.
د) مهاجرین
ایران از سال 1357 به بعد میزبان میلیون ها مهاجر افغان بوده است. اما موضوع مهاجرین از مباحث دایمی بین دو کشور بوده است. واقعیت امر این است که افغانستان، توانایی جذب مهاجرین را به سبب مشکلات امنیتی و اقتصادی خویش ندارد اما دولت ایران به برگشت مهاجرین اصرار می ورزد.
موضوع مهاجرین از دو جهت در روابط دو ملت اثرگذار بوده است:
برخی از کارشناسان بر این نظراند که ایران از مسأله ی مهاجرین به عنوان اهرم فشاری در سیاست خارجی خود نسبت به افغانستان استفاده می کند. (تمنا، 1393: 102).
سفرهای زیاد مقامات افغانستان به ایران و بحث روی مسأله ی مهاجرین هنوز هم نتوانسته که مشکل را به صورت اساسی حل نماید.
نتیجه گیری
با توجه به سازه های مثبت و منفی در روابط دو کشور، به نظر می رسد که روابط دو کشور از مشکلات جدی ای رنج می برد. یکی از مشکلات جدی این است که در دو کشور، نسبت به دولت و مردم هر دو جغرافیا حس مثبتی وجود ندارد. افغان ستیزی در ایران و ایرانی ستیزی در افغانستان به خوبی محسوس است. حتی این ستیزه در بین مردم غرب افغانستان بیشتر مشهود است. شاید یکی از دلایل آن مقایسه ی خدمات کنسولی هند و پاکستان نسبت به ایران در هرات باشد. از سوی دیگر، تعلل در عقب نشینی از یک جاده ی عمومی مرکز شهر هرات، مردم را نسبت به رفتار کنسولی ایران بدبین ساخته است.
باید توجه داشت که سیاست خارجی دو کشور با همسویی ها، تضادها گره خورده است. با تمام این ها سیاست خارجی دو کشور ایران و افغانستان با تمام مشکلاتی که وجود دارد، می توانند راه حل های خوبی را برای برطرف ساختن مشکلات پیشکش کنند. جدول زیر به خوبی این موضوع را روشن می سازد.
بررسی مقایسه ای محورهای سیاست و روابط خارجی افغانستان با ایران، تضادها، همسویی و راهکار برای منطقه | |||||
محورها | آب | اقتصاد و بازسازی | نفوذ و مدیریت نفوذ | امنیت، مواد مخدر و … | مسیر ترانزیتی |
افغانستان | مدیریت آب و استفاده بهینه از آب هلمند برای دهاقین در غرب کشور | ارتباط در راستای کسب حمایت های اقتصادی برای بازسازی و احیای هویت بین المللی | مدیریت و کاهش نفوذ ایران و منازعه این کشور با کشورهای دارای نفوذ در افغانستان | گسترش امنیت مرزها، کاهش قاچاق اسلحه و مواد مخدر | استفاده از مسیر ترانزیتی ایران و آب های بحری این کشور (بندرچابهار) برای دستیابی به آب های آزاد |
ایران | استاده از هر ابزاری برای کسب آب بیش تر از دریای هلمند و هریرود | ایجاد روابط و اعمال نفوذ در افغانستان | گسترش و تلقی افغانستان به عنوان حوزه فرهنگی و امنیتی خویش و رقابت با کشورهای دیگر در افغانستان | مبارزه با مواد مخدر، قاچاق اسلحه و ناامنی مرزی | علاقه مندی ایران به مطرح شدن به عنوان گلوگاه ترانزیتی و کسب منفعت های مالی. |
موانع | تضاد برای کسب آب بیش تر توسط طرفین وجود دارد. | ایران، رویکرد ابزاری نسبت به افغانستان دارد. | ایران حضور امریکا و برخی دیگر از کشورها را محدود شدن خود می داند. | موافقت وجود دارد؛ اما تحت تأثیر رقابت ایران با کشورهای دیگر قرار گرفته است. | موافقت وجود دارد؛ اما از مسایل اقتصادی به عنوان ابزار سیاسی استفاده می شود. |
راهکارها | تمرکز بر فعالیت های کمیسیون مشترک و پیشنهاد طرح در این رابطه | تغییر نگرش ایران نسبت به افغانستان مهم ترین راهکار است. | همانطور که ایران نسبت به حضور امریکا در دیگر همسایه هایش دغدغه ی جدی ندارد، نسبت به حضور امریکا در افغانستان نیز نداشته باشد. افغانستان باید اعتماد ایران در مورد مسایل امنیتی ناشی از حضور امریکا را کسب کند | گسترش فعالیت های کمیسیون مشترک و همکاری های استخباراتی | توجه بیشتر به مسایل اقتصادی شود. روابط اقتصادی تابع مسایل سیاسی و امنیتی نشود. |
پیامد برای منطقه ی قلب آسیا | کاهش منازعه و استفاده بهتر از منابع طبیعی. | توانمندی دولت افغانستان و کاهش تأثیرات منفی ناشی از وجود احتمالی یک دولت ضعیف به کشورهای دیگر | توانمندی افغانستان، کاهش مشکلات امنیتی، مواد مخدر و … در منطقه و جهان | افزایش امنیت در منطقه و کاهش مواد مخدر در منطقه و جهان | گسترش راه های ترانزیتی و روابط اقتصادی در منطقه و توسعه ی منطقه با رویکرد اقتصادی و تجارتی |
(تمنا، 1393: 125-126)
منابع و مآخذ
ب) مقالههای علمی
سایتها
سایت بی بی سی فارسی
سایت مرکز مطالعات صلح
ویکی پدیا
قوانین
قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
منابع انگلیسی
[1] Alexander Wendt
[2] Actors make their worlds
[3] Kubalkova
[4] Interests
[5] power
[6] rationality
[7] http://peace-ipsc.org/fa
[8] برای اطلاعات بیشتر از دخالت خارجی در ایران به کتاب روابط خارجی ایران 1357-1320 اثر دکتر علیرضا ازغندی و کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر از میرمحمد صدیق فرهنگ مراجعه شود.
[9] http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2014/11/141125_k05_afghan_regional_relation_and_cooperation
[10] Vacuum power